‪Google+‬‏
پیاز عکه سیری چند؟! :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




پیاز عکه سیری چند؟!

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ

پیاز مکه سیری چند؟!

بازخوانی تحریف خط نبوی (ص) در صدر اسلام و اثر آن در تحقق واقعه عاشورا

 

تحریف شخصیت «ولی جامعه» برای رسیدن به منفعت شخصی، داستانی کهنه در تاریخ اسلام است. نزد دکتر محمد حسین رجبی دوانی استاد و صاحب نظر حوزه تاریخ اسلام رفتیم و از او خواستیم تا مواردی از نخستین تحریفهایی که در شخصیت و طریق پیامبر (ص) رخ داد که در نتیجه طی 60 دهه پس از هجرت، به شهادت نوه رسول خدا (ص) انجامید را بررسی کند. به دلیل موضوع محوری و انسجام محتوایی، متن این گفت و گو را به صورت گفتار شفاهی تنظیم کردیم که در ذیل آن را از نظر خواهید گذراند. 

عیادت از پیامبر یا خیانت به پیامبر؟

در واپسین روزهای عمر شریف پیامبر و درحالی که ایشان در بستر بیماری بودند، در تصمیمی استراتژیک اسامه بن زید را به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد تا برای گرفتن انتقام جنگ موته رهسپار روم شوند. پیامبر اسلام برای اطمینان از این که همه با اسامه به جنگ می روند؛ می فرماید: «خدا لعنت کند هرکس را که از اسامه سرپیچی کند» و سپس دستور می دهد تنها علی (ع) و عده ای از بنیهاشم در مدینه بمانند. مشخص است پیامبر با انجام این کار قصد داشت به بهانه انتقام موته مدعیان احتمالی خلافت را از مدینه دور کند تا امیرالمومنین (ع) خلافت را بدون ایجاد اختلاف در امت به دست گیرند.

اسامه جوانی 18 ساله بود و برخی صحابه مسن پیامبر شأنیتی برای خود قائل بودند و از سپرده شدن فرماندهی به اسامه ی جوان ناراضی بودند و به دنبال بهانه ای برای نرفتن می گشتند. بهانه نرفتن خبری بود که «ام یمن» مادر اسامه از روی دلسوزی از وخامت حال پیامبر به لشکر اسلام رساند. خبر در سپاه پیچید و بهانه برای تحریف فرمان صریح پیامبر توسط مدعیان خلافت ایجاد شد. بهانه این بود که ما خود باید جویای حال پیامبر شویم و به عیادت ایشان برویم تا از نگرانی درآییم. اینان وضع وخیم پیامبر را دستاویزی برای تحریف دستور صریح خروج از مدینه قرار می دهند و سپاه اسلام نیز این را می پذیرد و حرکت خود را متوقف می کند.

پیامبرخدا هذیان می گوید؟!

پس از آن پیامبر(ص) چند نفر از صحابه را که سرپیچی کرده بودند، به خانه خود فراخواند و دستور داد که به سپاه اسامه بپیوندند. سپس رسول خدا(ص) طلب کاغذ و قلم کرد تا چیزی بگوید که مردم پس از آن هرگز گمراه نشوند. مجمد بن ابی بکر برخاست تا کاغذ بیاورد، لکن در همین لحظه متاسفانه پیکی از حاضرین دست به بیان سخنی ناپسند زد که وجه عصمت پیامبر(ص) را تحریف کرد. وی گفت: «این مرد هذیان می گوید» و گفتههای او اعتبار ندارد. این در حالی است که گوینده این سخن خوب می دانست که پیامبر خدا هیچ سخنی نمی گوید مگر آن که تایید شده توسط باری تعالی است و به قول قرآن از روی هوی سخن نمی گوید «و ما ینطق عن الهوی». پیامبر که شعلههای خشم و اختلاف را در چشم حاضران کنار بسترش می دید؛ پس از آن که اجازه ندادند مهمترین پیام خود را برای امت مکتوب کند، فقط شفاهاً آنان را به نیکویی با اهل بیتش سفارش کرد.

 

در واقعه غدیرخم 120 هزار نفر نزد پیامبر(ص) حضور داشتند و تحقق واقعه غدیر جزو مسلمات است؛ اما در فضای بسته ای که پس از رحلت ایشان شکل گرفت ماجرای عظیم غدیر خم اساسا انکار شد؛ به نحوی که گویی اصلا چنین اتفاقی در ماههای واپسین عمر شریف پیامبر رخ نداده است

 

تحریف خط پیامبر برای ممانعت

 از تحقق پیش گویی پیامبر!

بعد از رحلت پیامبر، مسئله جانشینی آن حضرت به صورت جدی میان مهاجرین و انصار مطرح بود. مهاجرین که خود را لایق بر خلافت پس از پیامبر می دانستند و از طرفی به دلیل حسادتهای قومی و عشیره ای حاضر نبودند، زیر بار ولایت فردی از بنیهاشم بروند، به دنبال تریبونی می گشتند که خود را محق به خلافت معرفی نمایند. تریبونی که به دلیل اقلیت بودن مهاجرین نسبت به انصار، در اختیار انصار قرار داشت.

اما انصار از روز نخست، هواخواه اهل بیت و امیرالمومنین(ع) شدند و اتفاقا چون از قدیم دچار اختلاف بودند، برای آنان بهتر بود که فردی مرضی الطرفین از انصار حَکم میان آنان باشد. اما یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد، انصار تن به تشکیل سقیفه بدهند، برداشت غلط و سطحی از صحبتهای پیامبر بود. پیامبر در واپسین روزهای عمر خود بارها مهاجرین را به نیکی به انصار سفارش نمود و حتی فرمود: «با همه سفارشهایی که کردم بعد از من به انصار ظلمها خواهد شد» و سپس به انصار فرمودند: «شما در قیامت همراه من از خداوند دادخواهی کنید از کسانی که به شما ظلم کردند.» انصار از این پیش بینی پیامبر تفسیر غلط کردند و پس از پیامبر شروع به تحلیل و تفسیر این سخن پیامبر نمودند. انصار می دانستند که امیرالمومنین (ع) کسی نیست که بخواهد به انصار ظلم و ستم کند و با خود چنین استدلال کردند که احتمالا از مهاجرین فردی ستمگر جز علی (ع) به خلافت خواهد رسید که بر ما ستم فراوان خواهد کرد.

پس انصار با خود گفتند نباید بگذاریم اصلا مهاجرین به خلافت برسند و ما خود باید خلیفه باشیم تا از این ستم وعده داده شده جلوگیری کنیم. تحریف و تفسیر غلط سخن پیامبر سبب شکل گیری شورای سقیفه شد و عملاً در آن شورا تریبون در اختیار مهاجران قرار گرفت و آنان انصار را  در این سیاست از پیش تعیین شده قرار دادند و خلافت را از آن خود کردند. البته پیش بینی رسول خدا (ص) نیز محقق شد و در سالهای پس از پیامبر، انصار کج اندیش که گمان می کردند با تحریف خط پیامبر، مانع از ظلم وعده داده شده به آنان خواهند شد، سختیها و مشقات بسیار زیاد و عجیبی را از سوی دستگاه خلافت متحمل شدند.

 

انکار غدیر، بالاتر از تحریف غدیر!

یکی دیگر از تحریفهایی که نسبت به شخصیت پیامبر (ص) قرار گرفت؛ انکار داشتن وصی و خلیفه برای آن حضرت بود.

در واقعه غدیرخم 120 هزار نفر نزد پیامبر(ص) حضور داشتند و تحقق واقعه غدیر جزو مسلمات است؛ اما در فضای بسته ای که پس از رحلت ایشان شکل گرفت ماجرای عظیم غدیر خم اساسا انکار شد؛ به نحوی که گویی اصلا چنین اتفاقی در ماههای واپسین عمر شریف پیامبر رخ نداده است.

یکی از نمودهای تحریف پیامبر، در ماجرای غدیر، تفسیر نا به جای قول رسول اکرم و نسبت ناروایی است که به ایشان داده شد؛ مبنی بر این که ایشان بیش از 100 هزار نفر را فراخوانده تا صرفاً امام علی(ع) را «ولی» به معنی «دوست» خود معرفی کند که این تحریف نه تنها غیرمنطقی بلکه توهین به عقلانیت حرکت پیامبر است. اما باید توجه کرد در تحریف ماجرای غدیر، موضوع صرفاً واژگونه نمودن سخن پیامبر و تفسیر لفظ «ولی» نیست بلکه از اساس وجود چنین ماجرایی تحریف می شود و حتی بدتر از آن، مورد انکار قرار می گیرد. انکار واقعه غدیر آن قدر پس از پیامبر شایع می شود که اصلا کسی به خود جرئت و اجازه مطرح کردن این واقعه را نمی دهد. حتی فضا به حدی بسته می شود که خود امیرالمومنین (ع) در احتجاجاتی که با خلفا و غاصبین خلافت دارد، واقعه غدیر را مورد استدلال قرار نمی دهد و از این واقعه به عنوان سند حقانیت خود یاد نمی کند؛ چرا که می داند این واقعه مورد انکار قرار می گیرد.

حتی در تاریخ آمده روزی امام علی(ع) در ملاقات با برخی از صحابه خواست تا عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» پیامبر در روز غدیر را به یاد آورند. اما 5 نفر از حاضرین اساساً واقعه غدیر را کتمان کردند که «انس بن مالک» و «بُراء بن مالک انصاری» جزو آنان بودند و امام نیز آنان را مورد نفرین قرار داد، به گونه ای که هریک از این 5 نفر دچار بیماریهای سختی شدند.

 

ابوذر با عصایش بر سر کعب الاحبار زد و گفت: تو که تا دیروز یهودی بودی باید به ما بگویی که چه کنیم؟! خلیفه ناراحت شد و قسم خورد تو را به بدترین جای ممکن تبعید میکنم و چون از پیامبر شنیده بود که او صادقترین افراد است، از خودش پرسید که بدترین جا کجاست؟ ابوذر گفت: ربذه

 

پیاز عکه سیری چند؟!

یکی دیگر از شخصیتهایی که در تحریف قولی پیامبر پس از رحلت ایشان نقش زیادی ایفا کرد ابوهُرَیره بود. بیشترین حجم فعالیت او به دوران خلافت عثمان مربوط می شود. ابوهریره شخصیتی بود که ظاهراً در سال هشتم هجرت پیغمبر (ص) ایمان آورده و مسلمان شده است ولی مظهر جعل حدیث و دروغ پردازی نسبت به پیغمبر (ص) است. جالب این است؛ او که در واقع تا اواخر عمر و رسالت پیغمبر (ص) به آن حضرت ایمان آورده، از امیرالمومنین علی (ع) که بزرگ شده دست و دامان پاک پیغمبر (ص) بوده و اول مومن به آن حضرت و تا آخر رحلت آن حضرت در کنار ایشان بوده است احادیث بیشتری از پیغمبر نقل کرده است! یعنی او که کمتر از دو سال پیغمبر را درک کرده است، بیش از امیرالمومنان علی (ع) که بیست و سه سال پس از رسالت پیامبر و چند سال هم پیش از رسالت آن حضرت ایشان را درک کرده، حدیث نقل کرده است. در تاریخ نقل است که ابوهریره وقتی که حاکم مکه بود، مرد بیچارهای از «عکّه» پیاز آورده بود که در «مکه» بفروشد اما کسی از او نخریده بود و نزدیک بود که آن پیازها خراب شود. دست به دامان ابوهریره زد که چکار کنم، ورشکست میشوم. ابوهریره روز جمعه بالای منبر رفت و گفت: «سمعت من حبیبی رسول الله من اکل بصل عکه بمکه وجبت له الجنه» یعنی هر کس پیاز عکه را در مکه بخورد بهشت بر او واجب میشود! مردم هم مثل مور و ملخ ریختند و تمام پیازهایش را خریدند!

 

کعبه بر مسجد الاقصی

 سجده می کند!

افراد زیادی بودند که برای کسب اعتبار و جایگاه یا رسیدن به سایر اهداف، پس از پیامبر نسبتهای دروغ بر ایشان بستند. کعب الاحبار نیز یکی دیگر از افرادی است که تعداد زیادی حدیث جعل نمود و به پیامبر نسبت داد. کعب الاحبار یکی از یهودیان قبیله ذوالکلاء یمن بود که پس از اسلام آوردن در زمان عمر بن خطاب، قدرت زیادی در زمان خلیفه سوم گرفت. او در مدت عمر خویش بسیاری از عقاید یهودیت را به عنوان عقاید اسلامی ترویج کرد. احادیث و روایات متعددی که کمترین آنها ذکر این روایت است که «کعبه هر روز بر مسجد الاقصی سجده می کند» که امام باقر (ع) این را نشانه دروغگو بودن کعب الاحبار می داند.

یکی از افرادی که با سیره و سبک تحریف گرانه کعب الاحبار به مبارزه برخواست ابوذر غفاری بود. حتی نقل است که زمانی عثمان برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتر بیجهاز چموشی سوار کن و یکسره تا مدینه بتازان. مورخین گفتهاند: وقتی جناب ابوذر به مدینه رسید، گوشتهای ران او ریخته بود و به شدت مجروح بود اما او جا نزد. با همان وضع وارد دربار عثمان شد و دید کعب الاحبار که تا دیروز یهودی بود در کنار خلیفه نشسته است. ابوذر دوباره اعتراض کرد. کعب الاحبار گفت: تو حق نداری با خلیفه مسلمین اینگونه سخن بگویی. ابوذر با عصایش بر سر کعب الاحبار زد و گفت: تو که تا دیروز یهودی بودی باید به ما بگویی که چه کنیم؟! خلیفه ناراحت شد و قسم خورد تو را به بدترین جای ممکن تبعید میکنم و چون از پیامبر شنیده بود که او صادقترین افراد است، از خودش پرسید که بدترین جا کجاست؟ ابوذر گفت: ربذه و عثمان دستور داد او را به آنجا تبعید کنند و گفت هیچ کس حق ندارد به بدرقه او برود.

 

کاخ نشینی لازم است!

معاویه بن ابی سفیان در زمان خلیفه دوم و در پی مرگ برادرش یزید بن ابی سفیان به عنوان فرمانروای شامات منصوب شد. در تاریخ داریم که معاویه به کاخ نشینی روی آورد و کاخ معظمی را در شام بنا کرد و به این اعتبار اولین فرد از مسئولان شاغل در دولتهای مدعی اسلام است که به کاخ نشینی روی آورده است. گزارش این قضیه به خلیفه دوم رسید. ظاهراً خلیفه دوم او را احضار می کند و از او توضیح می خواهد. معاویه توجیه می کند که برای عزت اسلام و اینکه شوکت این دین و مسلمانان به رخ رومیان که با آنها در مقابله هستیم کشیده شود و از اسلام حساب ببرند، لازم است به عنوان حاکمیت اسلام در مقابل رومیها چنین تجملات و کاخی داشته باشیم و چون امپراتور و مقامهای بالای روم کاخ نشین هستند اگر سادگی و بی آلایشی مسلمانان و حاکم مسلمان را ببینند حساب نخواهند برد و خلیفه دوم این توجیه را می پذیرد و به او این مجوز را می دهد و با توجه به اینکه عمر، هر مسئول را بیش از یکسال در پست خود نگاه نمی داشت اما به معاویه کاخ نشین اجازه داد تا پایان حکومت او در این جایگاه با همین روحیه و مرام کاخ نشینی تکیه بزند.

یکی از مصداقهای مهم تحریف سخنان و رهنمودهای رسول خدا (ص) که توسط توسط معاویه بسیار پیشرفت کرد و حتی نهادینه شد، این بود که هرکس بر مسند رهبری جامعه قرار بگیرد خلیفه و جانشین رسول خدا (ص) است و این امر تا حدی پائین آمده بود که می گفتند فقط شخص قریشی و مسلمان باشد.

 

او را از منبر پائین بیاورید و بکشید

در آیه قرآن تکلیف مردم بعد از پیغمبر جهت سعادت شان تبیین می شود: «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» یعنی همان طور که باید خدا و پیغمبر را اطاعت کرد، اولی الامر را هم باید مطیع بود. با توجه به غصب خلافت و اینکه هرکس زمام امور مسلمین را به دست گرفت از این به بعد اولی الامر خوانده می شد و او را واجب الاطاعه می دانستند لذا کار به جایی رسید که نه تنها در برخی موارد دستورات خدا و پیغمبر (ص) نادیده گرفته می شود بلکه در پوشش اطاعت از این کسانی که اینک اولی الامر خوانده می شوند بدعتهایی در دین گذاشته می شود و آن بدعتها را به عنوان اساس دین می پذیرند.

در منابع معتبر اهل تسنن، امام مجتبی (ع) به صراحت فرموده است که پیغمبر خدا فرموده: «خلافت بر بنی امیه حرام است» و در نقل دیگری آن حضرت می فرماید: «از جدم رسول خدا شنیدم که هرگاه معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را پائین بیاورید و بکشید» اما کار به جایی می رسد که معاویه نه تنها به عنوان خلیفه رسول الله بلکه به عنوان خلیفه الله، واجب الاطاعه می شود و باید از او تبعیت کرد.

 

در منابع معتبر اهل تسنن، امام مجتبی (ع) به صراحت فرموده است که پیغمبر خدا فرموده: «خلافت بر بنی امیه حرام است» و در نقل دیگری آن حضرت می فرماید: «از جدم رسول خدا شنیدم که هرگاه معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را پائین بیاورید و بکشید» اما کار به جایی می رسد که معاویه نه تنها به عنوان خلیفه رسول الله بلکه به عنوان خلیفه الله، واجب الاطاعه می شود و باید از او تبعیت کرد

 

خارجی شورشی یا امام واجب الاطاعه!؟

 و از این جهت در قیام امام حسین (ع) وقتی ایشان با حُر مواجه می شود و حُر سوال می کند که شما برای چه اینجا آمدید، امام حسین (ع) صریح کلام پیغمبر (ص) را می خواند و بیان می دارد که جدم رسول خدا فرمود: «هرکس حاکم جائری را ببیند که بر مقدرات مسلمین سلطه پیدا کرده، عهد و پیمان الهی را شکسته است، ظلم و ستم پیشه می کند و حرامهای خدا را حلال می کند، اگر با قول و فعل در برابر او نایستد بر خداست که او را همراه با حاکم جائر به درون دوزخ بیافکند». این کلام صریح پیغمبر را همه شنیده بودند ولی چه فایده که اثرات خط تحریف به جایی رسیده بود که همین جانیانی که باید از این جایگاه به زیر کشیده می شدند به عنوان اولی الامر که باید اطاعت بشوند در جامعه جا می افتند و اگر امام حسین(ع) هم بخواهد به تکلیف شرعی و دستور پیغمبر مقابل آنها بایستد، این امام است که مقصر جلوه داده می شود چرا که در برابر اولی الامر مسلمانان و پیشوای واجب الاطاعه آنها ایستاده است. لذا اینها امام حسین (ع) و یاران عظیم الشأنش را خارجی خطاب می کردند. خارجی نه به معنای بیگانه و بلکه به معنای خروج کننده و شورش کننده علیه پیشوای عادل و اولی الامری که باید اطاعت شود  که چنین کسی وقتی شورش می کند باید سرکوب شود و مرگ حق اوست! و اینگونه رفتار می کنند که جنایت هولناک و جانسوز و تکان دهنده کربلا به وقوع می پیوندد. 

 
۹۴/۱۰/۲۳

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">