‪Google+‬‏
خدا فقط در شلمچه نیست! :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




خدا فقط در شلمچه نیست!

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ب.ظ

جناب داودآبادی از کار تازه چه خبر؟ درباره آخرین اثری که منتشر کرده اید برایمان بگویید.

آخرین کتابی که نوشته ام اسمش «پهلوان سعید» است که درباره پهلوان شهید سعید طوقانی است. شهید طوقانی در دوران کودکی اش ورزش باستانی می کرد و در همان زمان بازوبند طلای پهلوانی کشور را به دست آورد. در زمان شاه رسم بود هرسال برای بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی سالگرد می گرفتند و ورزشکاران هم در آنجا حرکات نمایشی انجام می دادند. سعید طوقانی هم که آن موقع هفت ساله بود در آن مراسم حرکات نمایشی از خود نشان داد. حرکاتش آنقدر خوب بود که فرح هم که در مراسم حاضر بود، از جایش بلند شد و او را تحسین کرد و به او بازوبند پهلوانی کشور را داد. از آن به بعد به او می گفتند پهلوان سعید. این سعید آدم عجیبی بوده است. زمانی که مردم مبارزات را علیه رژیم شاه شروع می کنند او هم به نشانه اعتراض ورزش باستانی را کنار گذاشت و به دیدار امام رفت. او برادر بزرگتری داشت به نام محمد که در عملیات والفجر1 شهید شد. بعد از این اتفاق او هم خواست به جبهه برود، ولی به او اجازه ندادند چون سنش کم بود و پدر و مادرش هم مخالف بودند؛ شناسنامه اش را دستکاری کرد و بالاخره رفت.

 

شما جزو نویسندگان پرکار دفاع مقدس هستید. فکر می کنید چرا مهم است که کسانی که روزگاری در جبهه بوده اند، خاطرات خود را به رشته تحریر دربیاورند؟

اگر ما ننویسیم چه کسی بنویسد؟ اگر ما برای شما از جنگ نگوییم که شما هیچ چیزی از آن روزها نمی دانید. به قول دکتر شریعتی آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند؛ وگرنه یزیدى‏اند. اگر حمید داودآبادی این کتاب ها را نمى‏نوشت و این وظیفه را انجام نمى‏داد، یزیدی بود.

خدا را شاهد مى‏گیرم که من در آن روزها چنین روزی مانند امروز را مى‏دیدم. من شاید هنوز هم نمى‏خواهم شهید شوم. ما در سه راه مرگ بودیم در عملیات کربلای 5 در شلمچه و نفربری داشتیم که حدود 30 نفر از نیروهای ما در آن بودند و عراقی های نامرد آن نفربر را منفجر کردند و تمام آن آدم ها زنده زنده تکه تکه شدند. من آنجا فریاد زدم و گفتم که خدایا! اگر مرا شهید کنی نامردی! باید من را زنده بگذاری تا بروم و بگویم که بر بچه های ما چه گذشت. من آنجا فقط دنبال یک ورق کاغذ بودم که هرچه می بینم بنویسم تا بماند. کتاب هایی که الان می نویسم همان ورق های کاغذی است که دنبالش بودم و الان دارم فریادهایم را در آنها میزنم.

 

به نظر شما چرا خیلی از رزمندگان دوران دفاع مقدس اهل دست به قلم بردن نیستند و با اینکه سینه شان گنجینه اسرار است، کاری نمی کنند تا حقایق جنگ برای نسل های آینده هم بماند؟

مشکل در اینجاست که هر کدام از اینها منتظرند تا آن دیگری بیاید سراغش. این مشکل دوطرفه است. یعنی از طرفی نویسندگان تمایل زیادی ندارند در فضای دفاع مقدس قلم بزنند و از طرف دیگر بعضی رزمندگان و آدم های به جا مانده از آن دوران برای خود کلاس و شأنیتی قائلند که مانع از این می شود تا به سمت اهالی هنر و داستان نویس ها بروند و با خود می گویند ما خیلی بالاییم و خیلی می فهمیم و چیزی را که درسینه های ماست، خود این نسل باید بیاید سراغ ما و از ما بخواهد تا تقدیمش کنیم.

یکی دیگر از بزرگترین مشکلاتی که ما در این زمینه داریم سیستم های دولتی است. وظیفه جمهوری اسلامی حمایت از فرهنگ و حمایت از ادبیات انقلاب است. اصلا مگر به جز این وظیفه می توان وظیفه دیگری برای وزارت ارشاد قائل شد؟ اگر بحث ترویج موسیقی است، زمان شاه که بهتر این کار را انجام می دادند. اگر ترویج سینما را وظیفه خود می داند، در زمان شاه بهتر این کار انجام می شد. شما ببینید ما این همه سازمان و نهاد حمایت از ادبیات دفاع مقدس داریم؛ اما واقعا جایگاه اینها کجاست و واقعا دارند چه کار می کنند؟ چه خروجی تاکنون داشته اند؟

 

حرف شما درست است. اما نهادهای فرهنگی هم که در حوزه دفاع مقدس کار می کنند کم نیستند. شما که خودتان بهتر از ما می دانید؛ معمولا هم از کارهایی که در حوزه دفاع مقدس انجام می شود استقبال می کنند و از آنها حمایت می کنند؛ اینطور نیست؟

ببینید؛ ما فکر می کنیم نهادهایی مثل حوزه هنری، سازمان تبلیغات اسلامی، بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس، سازمان حفظ آثار سپاه، بنیاد خاتم الانبیا و ده ها نهاد نظیر اینها داریم اما با دقت که نگاه کنیم، می بینیم اینها قوز بالای قوز همدیگر شده اند. من به عنوان یک نویسنده دفاع مقدس دارم به شما این حرف را می زنم؛ من تاکنون 25 کتاب در زمینه دفاع مقدس نوشته ام اما حتی یکی از آنها هم مورد حمایت قرار نگرفته است. بودجه این نهادها بودجه بیت المال نظام جمهوری اسلامی است، اما واقعا کجا دارد خرج می شود؟ اگر شرایط طوری باشد که بودجه ای نبود و سازمان هایی نظیر اینها وجود نمی داشت، انتظاری نداشتیم. اما آدم ناراحت می شود وقتی می بیند که مثلا فلان بنیاد خاص می آید اعلام می کند که ما سال گذشته 500 میلیارد تومان خرج کرده ایم و واقعا هم معلوم نیست خرج چه چیزی کرده اند. هرکس را هم که می بینیم از عدم حمایت صحبت می کند؛ پس این پول ها واقعا کجا می رود؟

 

نظرتان درباره سفرهای راهیان نور چیست؟ در گوشه و کنار کم و بیش نقدهایی را از شما شنیده ایم. ممکن است بیشتر در این باره توضیح دهید که دقیقا ایراد کار کجاست؟

ایراد کار اینجاست که بعضی می خواهند شهدای خودشان را به دیگران تحمیل کنند؛ شهدایی که ساخته و پرداخته خودشان است؛ جنگی که ساخته و پرداخته خودشان است؛ کاری ندارند به اینکه جنگ واقعی چه بوده و شهدای واقعی چه کسانی بوده اند. الان آن جایی که شما می روید در شلمچه گریه می کنید خنثی ترین منطقه شلمچه است. من در عملیات های بیت المقدس، رمضان، کربلای 5 و کربلای 8 در شلمچه بوده ام. هیچ کدام از این مناطقی که الان جوان ها در شلمچه می روند و می بینند جزو آن مناطق اصلی نبوده است. خاکریز مثلثی که در آنجا به ابعاد صدمتر در صدمتر درست کرده اند چیزی شبیه جوک است. شما اگر تصورتان از خاکریز مثلثی واقعی در جبهه ها این چیزی باشد که الان می روید در آنجا می بینید، قطعا پیش خودتان خواهید گفت آن خاکریز مثلثی هولناک و وحشتناک که برای تصرف آن می جنگیدند، این است؟! باباجان! ابعاد خاکریز مثلثی واقعی 3 کیلومتر در 3 کیلومتر بوده است. عراقی ها داخلش را پر از قیر کرده بودند و 400 رزمنده وقتی داخل آن شدند در این قیرها زنده زنده سوزانده شدند. این خاکریز مثلثی است. آن خاکریز نونی مثلثی که الان برای جوان ها درست کرده اند تمامش بدلی است. اصل سه راه شهادت 15 کیلومتر بالاتر است؛ جاده شهید صفوی. اصل این سه راه همان جاده شهید صفوی است. ولی چون حالش نیست و حس این را ندارند بروند تا آنجا، همه می ریزند در یک نقطه ای که اصلا از اصل ماجرا فاصله زیادی دارد. اینها جوزدگی است. اصلا داستان زیارتگاه شلمچه را شما می دانید؟ در زیارتگاه شلمچه هیچ شهیدی نبوده است؛ اصل داستانش این است که شهید مجید پازوکی از بچه های تفحصی که در سال 75 مشغول جستجو بودند، چادر اقامتگاهشان را آنجا زده بودند؛ از آنجا می رفتند نهر خیّن و مناطق جلویی پیکر شهدا را جمع می کردند و عقب می آوردند. من عکس های اولیه شلمچه را دارم. عادت شهید مجید پازوکی این بود که وقتی شهدا را می آوردند، کوله پشتی و وسایلشان را جمع می کرد و یک جا می ریخت و دورشان چند تا بلوک می چید و پرچم می زد کنارشان؛ الان یک سری ها فکر می کنند که اینجا زیارتگاه شهداست و پیکر شهدا زیر زمین است و یک سری دیگر می گویند از زیر زمین صدای اذان می آمد و شهدا را یکی یکی می آوردند بالا؛ یعنی چهارصدتا شهید یکی یکی اذان می دادند! گاهی متاسفانه برخی از روی ناآگاهی حرف های عجیب و غریبی می زنند که واقعیت ندارد. این حرف ها را در حالی می زنند که اصلا حتی در آن نقطه یک شهید هم پیدا نشده است. اصل محل شهدا همان نهر خیّن بوده که از آنجا تفحص می کردند و به اینجا انتقال می دادند و وسایلشان را مجید پازوکی در این نقطه می گذاشت. حالا یک باره شد زیارتگاه! جالب این است که برخی افراد هم خاطراتشان را اصلا با آنجا تنظیم می کنند و برای جوان هایی که از واقعیت خبر ندارند تعریف می کنند و آن ها هم کیف می کنند!

  

چه پیشنهادی برای بهتر شدن این سفرها دارید؟ فکر می کنید چه کارهایی باید بشود تا هم فرهنگ جبهه بیشتر و بهتر به جوان های نسل حاضر شناسانده شود و هم فرهنگ جبهه روزآمد شود؛ یعنی طوری که بتوانیم در عرصه نیازهای کنونی کشور هم آن فرهنگ را به کار گیریم؟

من بعضی کارها را به این شکلی که دارد انجام می شود، قبول ندارم. متاسفانه بعضی روش های اجرایی باعث می شوند تا اصل موضوع هم خراب شود و به جای آن که اثر سازنده داشته باشد نتیجه عکس بدهد. یکی از بزرگترین مشکلاتی که الان وجود دارد این است که امثال ما می خواهیم بنشینیم روی صندلی و برای دیگران سخنرانی کنیم؛ این خیلی بد است. آقای مرتضی سرهنگی که استاد ماست حرف خیلی خوبی را می زند؛ می گوید که اگر بخواهی از بالا «برای» جوان ها حرف بزنی، به حرفت گوش نمی دهند اما وقتی کنارشان بنشینی و «با» آنها حرف بزنی به حرفت گوش می دهند.

بزرگترین مشکل ما این است که در شلمچه دنبال خدا می گردیم. همه می روند توی شلمچه و گریه می کنند و فکر می کنند خدا فقط آنجاست. چند ساعت گریه می کنند و بعد هم انگار نه انگار؛ جوری رفتار می کنند که انگار همه چیز فقط این چند ساعت بود. نه تاثیری روی رفتارمان می گذارد این گریه ها و نه نتیجه ای می گیریم. یک جمله ای را با غرور به شماها می گویم؛ امثال من دو روز بیشتر در این دنیا تاریخ مصرف نداریم؛ این دو روز بالاخره تمام می شود و می رویم و شماها می بازید! حواستان باشد و تا می توانید از امثال ما استفاده تان را بکنید

 

۹۵/۰۵/۱۰

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">