‪Google+‬‏
اصلاحات و اصول گرایی در پیچ و خم ائتلاف :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




اصلاحات و اصول گرایی در پیچ و خم ائتلاف

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

گزارشی از روندهای ائتلافی جناح چپ و راست در دو دهه اخیر

محمدحسن صادق پور

روزنامه نگار

اتحاد زیرعبای شکلاتی

اصلاح طلبی و اصولگرایی واژگانی است که هرچند زمینههای شکل گیری آن را باید از همان دهه اول انقلاب و اختلافات میان احزاب و جمعیتهایی همچون حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، مجمع روحانیون مبارز و... جست و جو کرد؛ اما فعالیت سازمان یافته آنها تحت عنوان دو جناح سیاسی مختلف در افق سیاست ایران، مربوط به دوره پس از دوم خرداد است.

با پیروزی خاتمی در انتخابات سال 76 سیاسیونی که در آن زمان به جناح چپ مشهور بودند و یکی از مهمترین وجوه اشتراکشان برائت از سیاستهای راست گرایانه هاشمی رفسنجانی بود، با محوریت سیدمحمدخاتمی گرد هم آمدند. هرچند گستره تعارضات فکری دشمنان هاشمی آن چنان گسترده بود که جمع کردنشان زیر یک لحاف غیرقابل تصور مینمود؛ طیفی که از اپوزیسیون داخلی نظام تا منتقدین میانه رو سیاستهای حکومت را دربر می گرفت، اما گویا عبای شکلاتی خاتمی و البته طعم شیرین ورود به قدرت، توانسته بود این محال را ممکن سازد.

«جبهه دوم خرداد» شکل گرفته بود و جریانها و احزابی همچون مجمع روحانیون مبارز، مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و احزابی نظیر خانه کارگر و... که بعضی از آنها بلافاصله پس از دوم خرداد و برخی پیش از آن تشکیل شده بودند به نوعی انسجام رسیدند. اما ورود به قدرت برای این اتحاد تازه شکل گرفته کم هزینه نبود.

آغاز اختلاف

گفتمان اصلاح طلبی که پس از به دست گرفتن زمام امور توانسته بود قدرت اجرایی خود را در کشور نهادینه کند، به زودی مجلس را نیز فتح کرد. اصلاح طلبان با ورود به مجلس ششم در حقیقت دو بازوی اصلی حاکمیت نظام را در دست گرفته بودند. اما دیری نپایید که اختلافات داخلی میان آنان پدیدار گشت. حزب مشارکت به دبیرکلی محمدرضا خاتمی مواضع تندروانه ای را اتخاذ کرده بود. مواضعی را که بسیاری از اصلاح طلبان و حتی بدنه دولت خاتمی نیز افراطی میدانستند. همین اختلافات خیلی زود باعث شد «پروژه عبور از خاتمی» توسط طیفی که گمان میکرد خاتمی نمیتواند نقش یک اپوزیسیون فعال را برای نظام بازی کند، کلید بخورد.

در انتخابات سال 80 هرچند زمزمههای عبور از خاتمی مطرح بود اما محمدرضا خاتمی برادر رئیس جمهور پای حمایت از رئیس جمهور ماند و تندروهای حزب مشارکت را نیز به ماندن در کنار خاتمی مجاب کرد. اما علی شمخانی یکی از رقیبانی بود که از درون کابینه خود خاتمی با وی به رقابت پرداخت و معتقد بود مسیر دوم خرداد به کج راهه رفته است. البته او تنها رقیب خاتمی از کابینه خودش نبود. «مصطفی هاشمی طبا» معاون تربیت بدنی خاتمی نیز از سوی کارگزاران و حامیان هاشمی برای رقابت با خاتمی حمایت میشد. البته هاشمی طبا تنها گزینه هاشمی نبود بلکه عبدالله جاسبی رئیس وقت دانشگاه آزاد نیز در این انتخابات بسیار به هاشمی نزدیک بود.

در همین ایام اما مخالفان جدی دولت که اکنون با نام «اصولگرایان» شناخته میشدند، هیچ استراتژی یکسان و وحدت رویهای برای مبارزه انتخاباتی نداشتند. در انتخابات سال 80 افراد متکثری از این جبهه پا به میدان رقابت گذاشته بودند؛ اگر جاسبی که در آن ایام خود را اصولگرا میدانست کنار بگذاریم؛ حداقل چهار نامزد اصولگرا در این انتخابات با هم به رقابت برخاسته بودند: احمد توکلی، علی فلاحیان، حسن غفوری فرد و
شهاب الدین صدر.

انشقاق میان جناح راست در آن زمان یک علت مهم داشت؛ هاشمی. هاشمی و کارگزاران نسبت مبهمی با جناحهای سیاسی حاضر برقرار کرده بودند. از طرفی قاطبه اصلاح طلبان تا آن زمان ضدیت با هاشمی را به عنوان یک اصل در دستور کار قرار داده بودند و اساساً دولت خاتمی را یک دولت ضدهاشمی میانگاشتند، اما از سوی دیگر بسیاری از وزرای کابینه خاتمی، از میان وزرای دولت هاشمی و کارگزاران انتخاب شده بودند. مواضع هاشمی نیز به گونهای بود که بسیاری از اصولگرایان به راحتی نمیتوانستند او را میان خود بپذیرند. البته سوابق هاشمی هم آن قدر بزرگ بود که برخی دیگر از اصولگرایان به هیچ عنوان حاضر به عبور از او نمیشدند.

هرچند خاتمی با رأی بالا و بیش از 20 میلیونی توانست مجدداً پیروز انتخابات شود اما اختلافات پس از سال 80 در جبهه اصلاح طلبان بیشتر شد. سوء عملکرد خاتمی و مشاهده فقر و فسادهای زیاد، مردم را نیز از اصلاح طلبان ناامید و تشنه عدالت ساخته بود. هنوز یک سال از پیروزی اصلاح طلبان نگذشته بود که روزگار یک شکست سنگین و باورنکردنی برای اصلاحات رقم زد.

 

شروع یک پیچ سیاسی

دومین دوره انتخابات شورای اسلامی شهرها و روستاها که بدون حضور شورای نگهبان و بی هیچ گونه نظارت استصوابی و فرایند تأیید صلاحیت توسط این شورا در سال 81 و با حضور طیفهای بسیار متنوعی از طیفهای سیاسی همچون ملی-مذهبی ها و نهضت آزادی برگزار شد. نتیجه خوبی برای اصلاح طلبان رقم نزد. اصلاح طلبان نتوانسته بودند برای این انتخابات در تهران لیست واحدی ارائه کنند و فهرستهای متکثری از سوی آنان ارائه شد. کارگزاران با سودای بازگشت کرباسچی به شهرداری تهران لیست خود را ارائه داد هر یک از تشکلهای اصلاح طلب از جمله سازمان ادوار تحکیم وحدت، ائتلاف جبههی اصلاحطلبان (مدافعین نهادهای مدنی) جمعیت زنان انقلاب اسلامی انجمن اسلامی مدرسین، روزنامه نگاران اصلاح طلب، جبههی مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی معلمان و انجمن جامعهی اسلامی پزشکان و دهها حزب و ائتلاف اصلاحطلب دیگر، لیستهای مجزایی ارائه کردند.

البته اصولگرایان هم نتوانستند به وحدت رویه برسند اما در این میان فردی کمتر شناخته شده در فضای سیاسی کشور به نام «محمود احمدی نژاد» لیستی را با نام آبادگران منتشر کرد که به شدت مورد اقبال مردم واقع شد. استاندار سابق اردبیل اکنون توانسته بود شورای شهر تهران را تسخیر کند و 14 نماینده از 15 نماینده را از لیست خود وارد شورای شهر نماید. اکنون شورای شهری که پیش از آن به صورت کامل در اختیار اصلاح طلبان بود -و البته به دلیل بالاگرفتن نزاعهای درون گروهی منحل شده بود- دیگر از دست رفته بود. احمدی نژاد به زودی توسط شورای شهر جدید به عنوان شهردار تهران معرفی شد و در حقیقت روحی تازه بر کالبد بی روح، بی هدف و متکثر اصولگرایی ایجاد کرد.

همین تغییر جهت سیاسی به ظاهر کوچک، پایهای برای تحولات مهم آینده سیاسی کشور بود. اصلاح طلبان همچنان مشغول به دعواهای درون جناحی بودند اما اصولگرایان تازه نفس به تغییر معادلات قدرت در کشور میاندیشیدند.

به زودی دامنه این تغییرات به مجلس شورای اسلامی نیز کشید و مجلس هفتم شاهد حضور اکثریت نمایندگان اصولگرا در کشور شد. حالا فقط تا یکپارچه سازی قدرت توسط جناح راست یک گام باقی مانده بود: تسخیر دولت.

از مدتها پیش از انتخابات سال 84، برخی از چهرههای اصولگرا با فکر شکل دادن به یک ائتلاف فراگیر جلساتی محفلی برگزار نمودند. هستههای اولیه این ائتلاف را محمود احمدی نژاد، علی اکبر ولایتی، محسن رضایی، محمد باقر قالیباف، علی لاریجانی و احمد توکلی تشکیل میدادند. نهایتاً قرار بر این گذاشته شد که رأی آورترین گزینه در انتخابات سال 84 در صحنه بماند. علی اکبر ولایتی خیلی زود و بعد از آن که فهمید هاشمی رفسنجانی در انتخابات شرکت خواهد کرد، به دلیل ارادت وافر به هاشمی به نفع او از انتخابات کنار رفت. توکلی در پایبندی به ائتلاف ستادهای خود را تعطیل کرد؛ اما چهار نامزد دیگر، قصد جدی برای تصدی ریاست جمهوری داشتند. برنامهای که مانع از پایداری ماندن ائتلاف گردید. پس از آن که رضایی و احمدی نژاد با برپایی ستادهای خود عملاً به ائتلاف پشت کردند، لاریجانی و قالیباف نیز وارد صحنه انتخابات شدند.

اصلاح طلبان هم وضعیت بهتری نداشتند. اختلاف در دولت خاتمی بالا گرفته بود. از میان اصلاح طبان و کارگزاران 4 نامزد در انتخابات 84 حضور داشتند که 2 تن از آنان با حکم حکومتی رهبر انقلاب اجازه حضور در این پروسه را یافته بودند: هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی، مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده. در حقیقت هاشمی نامزد کارگزاران محسوب میشد و سه نفر دیگر هریک پایگاهی میان اصلاح طلبان داشتند.

آن چه اما زمینه پیروزی احمدی نژاد در انتخابات 84 را رقم زد، ائتلافهای سیاسی نبود، چرا که از میان همه تشکلها، احزاب و گروههای سیاسی تنها «جامعه اسلامی دانشجویان» بود که در این انتخابات از احمدی نژاد حمایت کرده بود! اما رمز پیروزی احمدی نژاد ذکاوت وی در فهم درد مردم بود. مردم انحراف مسئولین نظام پس از دفاع مقدس به سمت اشرافی گری و مفاسد را دیده بودند و عطش عدالت آنان را به تلذی انداخته بود. و احمدی نژاد هم بهترین استفاده را از این عطش نمود و به عنوان یک منجی به سر زبانها افتاد. این شد که به دور دوم انتخابات راه یافت و در آن مرحله نیز علی رغم اینکه همچنان هم اصولگرایان به وی نگرویده بودند، اما به دلیل احساسات ضدهاشمی که به راه انداخته بود توانسته بود رأی اول را کسب کند.

 

ائتلافی برای کودتا علیه نظام

حالا بازی قدرت عوض شده بود. اصولگرایان بر رأس بودند و اصلاح طلبان جایگاهی در قوای حاکم نداشتند. اصلاح طلبان که همچنان باورشان نشده بود دولت توسط اصولگرایان از آنان گرفته شده از همان لحظات اول بنای ناسازگاری با دولت را گذاشتند. همان لحظات بود که به صورت جدی نظام توسط اصلاح طلبان متهم به تقلب گسترده آرا گردید. تقریباً همه کاندیداهای مغلوب در انتخابات مدعی شدند تنها تقلب در انتخابات است که ممکن است این نتیجه را رقم بزند.

هرچند ائتلاف باعث پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری نشده بود، اما اصولگرایان از مشاهده وضعیت اصلاح طلبان آموخته بودند، حفظ و دوام این پیروزیها در گروه همگرایی مؤثر بین نیروهای اصولگراست. روند همگرایی مؤثر واقع شد و لیست اصولگرایان در انتخابات سال 86 توانست همچنان کرسیهای مجلس را در اختیار اکثریت اصولگرا با حضور اقلیت اصلاح طلبی قرار دهد که تشکیل دهنده فراکسیون «دوم خرداد» در مجلس هشتم بود.

موسم انتخابات دهم ریاست جمهوری رسیده بود. اصولگرایان در چهارسال نخست فعالیت احمدی نژاد نقدهایی به عملکرد او وارد کرده بودند اما مجموعاً مسیر فراموش شده انقلاب که توسط رئیس جمهور وقت ایران احیا شده بود و نیز اقبال غیرقابل انکار مردمی نسبت به احمدی نژاد اصولگرایان را وادار ساخته بود در انتخابات سال 88 احمدی نژاد را گزینه حتمی خود به حساب آورند. هرچند نشانههایی در این 4 سال از احمدی نژاد دیده بودند که میدانستند احمدی نژاد بیش از پایبندی به اصولگرایی، به اصول خودش پایبند است. همین هم باعث شده بود که اقلیتی از اصولگرایان احساس بیم کنند و با نمایندگی محسن رضایی به کارزار وارد شوند.

اما اصلاح طلبان که در این سالهای دوری از قدرت و انزوا، کارد به استخوانشان رسیده بود و از طرفی میدانستند با وجود همه اختلافات، تنها کسی که میتواند اصلاح طلبان را زیر یک پرچم جمع کند، خاتمی است، در ابتدا کوشیدند تا وی را به صحنه بیاورند. خاتمی حتی از سال قبل از انتخابات سفرهای استانی خود را نیز شروع کرد اما بعد از سنجش فضای استانها به فراست دریافت مقبولیت احمدی نژاد بسیار بیشتر از آن است که خاتمی بتواند اکنون با او مقابله کند. لذا سعی کرد جانشینی برای رقابت اصلاح طلبان با احمدی نژاد فراهم کند و آن کسی جز میرحسین موسوی نبود. کارگزاران و هاشمی نیز از فضای کشور همین برداشت را داشت و میدانست قطعاً پیروز انتخابات احمدی نژاد است. لذا ریسک نکرد و او هم زمینه یک بازی بزرگتر از انتخابات را فراهم کرد. یک بازی بزرگ و آتشین برنامه ریزی شده که بسیار فراتر از نقد عملکرد یک رئیس جمهور بود. کروبی هم دیگر اصلاح طلبی بود که به شوق قدرت و با توهم رأی بسیار بالایی که اطرافیانش از سال 84 برای او ساخته بودند به انتخابات وارد شد و ستادهای او مأمنی برای حضور عناصر ضدانقلاب و رادیکالی شد که قرار بود نقش آفرینان بازی پس از انتخابات باشند.

در انتخابات دهم ریاست جمهوری تقریباً کل اصولگرایی مقابل کل اصلاح طلبی صف آرایی کرد و اما برنده این رقابت بزرگ بیش از آن که هریک از این جناحین باشند، «شخص احمدی نژاد» بود. انتخابات پایان یافت اما این تازه اول بازی بزرگی بود که امریکا و غرب با همراهی فتنه جویان عقده به دل گرفته از احمدی نژاد، برای ایران تدارک دیده بودند. بسیاری از اصلاح طلبان با همراهی جریان فتنه کشور را به پرتگاهی سوق دادند که رهایی از آن تنها با دست قدرت الهی، رهبری هوشمند نظام و بصیرت مردم پس از تحمل هشت ماه آشوب و وارد شدن خسارات زیاد به کشور میسر شد. البته بیش از آن که این فتنه بتواند آبروی نظام را بین مردم ببرد، جریان اصلاحات را میان مردم ایران بی اعتبار ساخت.

 

از 7+8 تا 2+1

انتخابات مجلس نهم در راه بود. طعم شیرین پیروزیهای مکرر اصولگرایان و نیز تجربه تلخ شکستهای اصلاحات در عدم هماهنگی و همصدایی در چند انتخابات پیش، سبب شده بود نیروهای اصولگرا حفظ و تثبیت همگرایی خود را ضروری بدانند. اما حفظ اتحاد شکل گرفته اصلاً ساده نبود. از طرفی احمدی نژاد اکنون به یک قدرت بلامنازع در صحنه سیاسی کشور تبدیل شده بود که هاشمی و ناطق و بسیاری از افراد جناح راست سنتی اکنون به خون او تشنه شده بودند. و هم از طرفی عدم تعلق خاطر او به اصولگرایی و احساس غرور ناشی از رأی 24 میلیونی مردمی سبب شده بود احمدی نژاد دیگر از هیچ کس حساب نبرد. نه فقط از مشاوران و وزرای خود که حتی در مواقعی فتواهای شخصی داشت که با نگاه رهبر انقلاب نیز ناهمخوان بود و زمینه را برای تنش با نظام ایجاد میکرد. ماجراهایی همچون خانه نشینی و معاون اولی مشایی نمونهای از این تنشها بود.

در این شرایط اصولگرایان سنتی در شرایطی مشابه با حوادث دوم خرداد «پروژه عبور از احمدی نژاد» را کلید زدند و برخی دیگر همچنان بر گفتمان «سوم تیر» پای می فشردند.

این اختلافات طیفهای اصولگرایی را بیش از آن چه قبلاً در ظاهر دیده میشد، متکثر کرد. برخی اصولگرایان سنتی به دامان هاشمی پناه بردند و برخی دیگر همچون موتلفه و حامیان لاریجانی -که بعداً به عنوان رهروان مشهور شدند- هرچند کاملاً در دامان هاشمی نرفته بودند اما اصلاً نمیتوانستند احمدی نژاد را تحمل کنند. جریانهای تحول خواه اصولگرایان نظیر رهپویان و ایثارگران نیز نقد احمدی نژاد را در پیش گرفته بودند هرچند نمیخواستند او را از دایره اصولگرایی خارج ببینند. در این میان حامیان
آیت الله مصباح که از جدیترین طرفداران احمدی نژاد نیز محسوب میشدند به این فکر افتادند تا با شکل دهی جبههای، به احیای گفتمان سوم تیر مبادرت ورزند. آنان معتقد بودند مسیری که پیروزی احمدی نژاد در پیش برد اهداف انقلاب ایجاد کرده باید باقدرت جلو برود، حتی اگر احمدی نژاد خودش دیگر نخواهد پرچمدار این حرکت عدالت طلبانه باشد. البته با سبک و سنگین کردن کارنامه احمدی نژاد، همچنان وزن نقاط مثبت را در این کارنامه بسیار بیشتر از وجوه منفی میانگاشتند، هرچند برخی اعضای این جبهه- که در سال 90 اعلام موجودیت کرد و به جبهه پایداری مشهور شد- خود از اخراجیها یا مغضوبین داخل دولت احمدی نژاد به حساب میآمدند.

این اختلاف دیدگاهها هماهنگی را برای انتخابات مجلس نهم دشوار میکرد. مخصوصاً جایگاه قدرتمندی که پایداری میان بدنه حزب اللهی جامعه کسب کرده بود، وزن آن را در معادلات سیاسی به سرعت افزایش داد. از تابستان سال 90 بحث پیرامون مکانیزمهای ائتلاف اصولگرایان به صورت جدی مطرح بود. اصولگرایانی که اکنون چند تکه شدهاند با تدبیر آیت الله مهدوی کنی تلاش میکنند به وحدت برسند. ایشان محوریت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز را به عنوان دو محور اصولگرایی درنظر میگیرند و پس از رایزنی با آیت الله یزدی، رئیس جامعه مدرسین، در ابتدا کمیتهای سه نفره برای تدوین منشور اصولگرایی و رایزنی با گروههای اصولگرا در نظر گرفته میشود. این سه نفر عبارتند از غلامعلی حدادعادل، علی اکبر ولایتی و حبیب الله عسگراولادی که هر سه از افراد بانفوذ و معتدل جریان اصولگرایی محسوب میشدند. پس از مدتی قرار بر این میشود که کمیته  8 جدید تأسیس شود که در آن جریانهای اصولگرا هر یک نمایندهای در آن داشته باشند. در کنار آن هم یک گروه 7 نفره شامل برخی شخصیتهای حوزوی مقبول جامعه مدرسین و روحانیت مبارز از طرف آنان بر فرایند اجرای امور نظارت داشته باشند. ساز و کاری که به 7+8 مشهور میشود. در میان کمیته اجرایی 8 نفره، جبهه تازه تأسیس پایداری 2 نماینده، جبهه پیروان خط امام و رهبری (شامل گروههایی مانند موتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسین و...) 2 نماینده، جبهه رهپویان و ایثارگران انقلاب اسلامی 2 نماینده دارند. اما تصمیم برای حضور 2 نماینده دیگر در این کمیته باعث ایجاد تنش میشود. یکی قالیباف و دیگری لاریجانی. برخی اصولگرایان مخصوصاً اعضای جبهه پیروان معتقدند این دونفر به دلیل جایگاه و مقبولیت بالا میان مردم باید هر کدام یک نماینده در این کمیته داشته باشند.

اما جبهه پایداری مخالف جدی این موضوع است. استدلال اول پایداری این است که وقتی قرار است در ساز و کاری احزاب و گروهها نماینده داشته باشند، دیگر نباید افراد به صورت شخصی نماینده معرفی کنند. استدلال دوم پایداری هم مربوط به شخصیت لاریجانی و قالیباف است که در اصولگرایی این دو فرد با توجه به مسائلی همچون سکوت در فتنه 88، تردید میکند.

همین اختلاف خیلی زود زمینه را برای انشقاق پایداری از سایر اصولگرایان فراهم میکند. در انتخابات مجلس جبهه پایداری در بسیاری از استانها و از جمله در تهران، لیست جداگانه خود را منتشر میکند و سایر اصولگرایان که تحت عنوان «جبهه متحد اصولگرایان» مطرح میشوند، لیستهای خود را منتشر میسازند. البته در لیستهای استانی اشتراکات زیادی میان اعضای لیستها وجود دارد.

شاید وجود لاریجانی و قالیباف بهانه جبهه پایداری برای رقابت مجزا از اصولگرایان بود اما سخنان علامه مصباح یزدی به عنوان رهبر معنوی این جریان پیرامون «اصلح» یا «مقبول صالح» نشان میدهد این انشقاق یک ریشه فکری هم دارد.

اصلاح طلبان زیادی در انتخابات سال 90 به دلیل ارتباط با فتنه سال 88 رد صلاحیت شدهاند و همین باعث میشود که اصلاح طلبان این انتخابات را تحریم کنند. در شرایط عدم حضور رقیب جدی، علامه مصباح یزدی این تئوری را مطرح میکند که باید رقابت را درون جبهه اصولگرایی سازمان دهی کرد تا بتوان در غیاب اصلاح طلبان نشاط انتخاباتی را به حداکثر رساند. از قضا این ایده موفقیت آمیز نیز هست و انتخابات مجلس نهم با مشارکت نسبتاً بالایی برگزار میشود. اکثریت اصولگرایان انتخاب شده از میان «جبهه متحد اصولگرایان» راهی مجلس میشوند، اما پایداریها هم حضور قدرتمندی از خود نشان داده و در شهر مهمی چون تهران نزدیک به نیمی از کرسیهای نمایندگی را تصاحب میکنند. حامیان لاریجانی خیلی زود در مجلس فراکسیون اکثریت به نام «رهروان» را تشکیل میدهند و فراکسیون «اصولگرایان» که جبهه پایداری و گروههای نزدیک به آن مانند ایثارگران و رهپویان و افراد شاخص دیگری نظیر حدادعادل را تشکیل میدهد، به عنوان اقلیت شناخته میشوند.

کم کم موسم انتخابات ریاست جمهوری فرامیرسد. اصولگرایان این بار نیز میکوشند تا ائتلاف شکست خورده پیشین را احیا کنند. نشستهای مشترکی با جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز شکل میگیرد. اما نهایتاً مدل جدید و عجیبی شکل میگیرد که همه اصولگرایان را ناراضی میسازد. غلامعلی حداد عادل، علی اکبر ولایتی و  محمدباقر قالیباف سه ضلع خودخوانده اصولگرایی میشوند و با ائتلافی که به «2+1» شهرت مییابد قرار میگذارند تا موعد ثبت نام در انتخابات فضا را بسنجند و نهایتاً هرکس بیشترین آراء را در نظر سنجیها داشت، وارد عرصه انتخابات شود. با این کار عملاً جبهه پایداری و جبهه ایستادگی (منتسب به محسن رضایی) از گردونه تصمیم گیری خارج میشوند. اما حتی این سه نفر نمیتوانند به قسم خود پایبند بمانند. هر سه نفر در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 ثبت نام میکنند و در مناظرات نیز مقابل یکدیگر موضع میگیرند. این ائتلاف چنان مضحکه میشود که محسن رضایی در یکی از مناظرات همین تقابل جدی سه نامزد با نظرات یکدیگر را در مناظرات تلویزیونی نشان از شکست خورده بودن ائتلاف ابراز میکند. جبهه پایداری نیز که تا زمان ثبت نام به صورت جدی دنبال کاندیداتوری باقری لنکرانی بوده است، با رد صلاحیت او، سعید جلیلی را به عنوان نامزد خود برمی گزیند. البته جلیلی تعلق مستقیمی به جبهه پایداری ندارد و به نظر میرسد پایداری در فقدان گزینه مطلوب به این تصمیم رسیده است. رهپویانی ها به صورت جدی از حداد عادل حمایت میکنند. در این شرایط عمده جوانان حزب اللهی نیز در این انتخابات به دو گروه تقسیم میشوند. عدهای جلیلی را گزینه اصلی جبهه انقلاب میدانند و برخی دیگر نیز روی به قالیباف میآورند.

در جبهه مقابل اما به نظر میرسد هاشمی رفسنجانی برنامه جدی برای تصاحب قوهای دارد که در طول هشت سال گذشته ریاستش با یک آنتی هاشمی جدی بوده است. هاشمی رفسنجانی خود در انتخابات ثبت نام میکند اما رد صلاحیت میشود. همان طور که نماینده اصلی دولت وقت یعنی اسفندیار رحیم مشایی رد صلاحیت میشود. هاشمی اما مانند احمدی نژاد نیست که تمام سیبهای خود را در یک سبد چیده باشد. به نظر میرسد او از یک طرف توانسته اصلاح طلبان را با خود همراه سازد و هم گزینهای به نام «حسن روحانی» را وارد معرکه کرده است که شاگرد اول مدرسه سیاسی هاشمی محسوب میشود. اصلاح طلبان نیز «محمدرضا عارف» معاون اول دولت خاتمی را روانه کارزار میکنند. عارفی که محتاط است و میداند این انتخابات دو نتیجه محتمل بیشتر نخواهد داشت: ترمیم و بازسازی حیثیت از دسته رفته اصلاح طلبان و یا حذف کامل جریان اصلاح طلبی از صحنه سیاسی کشور. اما همه بازی هاشمی روی این دو نفر برنامه ریزی نشده است. او تکثر و اختلاف میان اصولگرایان را برگ برنده خود میداند و خصوصاً با وجود فردی مانند علی اکبر ولایتی که پیشتر ارادت قلبی خود را به هاشمی اثبات کرده است کار برای او سادهتر است.

در میان جبهه اصولگرایی کار بالا گرفته است. اصولگرایان که گمان میکنند مانند انتخابات مجلس نهم، این انتخابات هم یک مبارزه درون جناحی است، به شدت به هم میتازند. ولایتی، جلیلی، قالیباف و رضایی در فعالیتهای ستادی و خصوصاً مناظرات تلویزیونی شدیدترین حملات را مواجه یکدیگر میسازند. اما حداد عادل که حتی در مناظرات نیز نوک پیکان خود را به سمت «عارف اصلاح طلب» و «روحانی کارگزار» گرفته است، نهایتاً احساس خطر میکند و با اعلام انصراف، سعی میکند وحدت را در روزهای واپسین باقی مانده تا انتخابات شکل دهد.

 ولایتی اما علی رغم هم قسم شدن در ائتلاف سه نفره و با وجود اینکه میداند رأی کمتری از هم ائتلافیاش قالیباف دارد، اما به هیچ وجه حاضر نیست از انتخابات کنار بکشد. حتی شخص آیت الله مهدوی کنی به عنوان رییس جامعه روحانیت مبارز شخصاً تلاش میکند با او تماس بگیرد و از او بخواهد تا کناره گیری نماید، اما ولایتی حتی تماس او را پاسخ نمیدهد. تلاشها برای نزدیک کردن جلیلی و قالیباف نیز بی نتیجه است. در آن طرف اما در روزهای آخر، محمدرضا عارف که رأی جماعت اصلاح طلب را به همراه خود دارد، در اقدامی قابل توجه اعلام انصراف میکند و به نفع حسن روحانی کنار میرود. همه چیز بر وفق مراد هاشمی است. حسن روحانی کلیددار قوه مجریه میشود.

 

و اما این روزها

این روزها باز هم سخن از ائتلاف میان اصولگرایان است. پایداری و بسیاری دیگر از اصولگرایان چوب غفلت از جناح رقیب را خوردهاند و انگار عزم جدی برای هماهنگی هرچه بیشتر دارند. سازهای ناکوک و اختلافات همچنان وجود دارد اما گویا محوریت سه مجتهد: «علامه مصباح یزدی»، «آیت الله یزدی» و «آیت الله موحدی کرمانی» که به ترتیب موسسه امام خمینی، جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز (پس از رحلت آیت الله مهدوی کنی) را هدایت میکنند تا این لحظه توانسته است معجزه کند و افرادی را کنار یکدیگر بنشاند که نشستن آنها کنار یکدیگر تا امروز باورناپذیر بوده است. شاید احساس خطر از نفوذ جریان غیرمعتقد به امام و رهبری توانسته است آن ها را به این موفقیت برساند البته میزان موفقیت احتمالی اصولگرایان در رسیدن به وحدت میتواند پایهای برای رسیدن به ساز و کار مؤثر و خلل ناپذیر ائتلاف برای انتخابات ریاست جمهوری سال 96 نیز باشد.

از سوی دیگر اصلاح طلبان هم با لیدری عارف هرچند میکوشند تا در تعامل با حزب کارگزاران سازندگی لیستهای انتخاباتی خود را آماده کنند اما اختلافات جدی با کارگزاران، آینده ائتلاف آنان را مبهم کرده است. از طرفی ردصلاحیت بسیاری از چهرههای اصلاح طلب نشان میدهد احتمالاً لیست آنان شامل افراد کاملاً شناختهای نباشد. در چند روز آینده همه چیز مشخص میشود. رأی دادن به لیست منتخب جناحی که بیشترین پایبندی را به خط امام و ارزش های انقلاب اسلامی داشته باشد. در این دوره انتخابات اهمیت  ویژه ای یافته است.  چرا که رهبر انقلاب امسال به صورت خاص نکاتی را پیرامون لزوم رای دادن به یک لیست مناسب و پایبندی خودشان به چنین فرایندی بیان نموده اند:

«به نظر بنده اینجور می رسد که چون یکایک افراد را ممکن است نشناسیم، خود بنده هم وقتی این فهرست ها را می آورم که بیایم رای بدهم، بعضی از آدم های این فهرست ها را
 نمی شناسم؛ اما اعتماد می کنم به آن کسانی که اینها را معرفی کرده اند و نگاه می کنم ببینم آن کسانی که این فهرست را معرفی کرده اند، چه کسانی هستند؛ اگر دیدم اینها آدم های متدین، مومن و انقلابی هستند به حرفشان اعتاد می کنم و به فهرست آنها رای می دهم؛ اگر دیدم نه، کسانی که این فهرست را داده اند کسانی هستند که به مسائل انقلاب، به مسائل دین و به مسائل استقلال کشور خیلی اهمیت نمی دهند ؛ دلشان دنبال حرف آمریکا و غیرآمریکاست، به حرفشان اعتماد نمی کنم.»

۹۴/۱۲/۰۲

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">