‪Google+‬‏
بهترین الگوی ارتباط با همه طیف ها خودِ «آقا» است :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




بهترین الگوی ارتباط با همه طیف ها خودِ «آقا» است

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۲ ب.ظ

خودمان را عین «جمهوری اسلامی» ندانیم!

 

 

برخی از ما حزب اللهی ها در برقراری دیالوگ و ارتباط بین فردی و انتقال منطق خود به دیگران دچار مشکل جدی هستیم. گویا مردم را نمی فهمیم و تحلیل غلطی از رفتارهای آنان داریم. چرا؟

دقیقا به اصل مساله اشاره کردید. این موضوع دغدغه جدی خود من هم هست. من هم وقتی به عنوان یک آخوند با خانواده ام به پارک می رویم، دقیقا حس می کنم با برخی دیر از مردم در دو دنیای متفاوت زندگی می کنیم انگار، من و آن ها از دو سیاره دیگر به زمین آمده ایم و هیج نقطه مشترکی با هم نداریم. حالا همین را تعمیم بدهیم به فضای خانوادگی آن هم در ایام نوروز. اینجا دو مسئله جدی داریم؛ اول حفظ رابطه دوستانه و رفاقتی و فامیلی است تا جایی که مقدور است. نه انتخابات مجلس و نه خبرگان و نه خیلی چیزهای دیگر ارزش این را ندارد که ما به خاطر اینکه تحلیل یا دیدگاه مان درباره آن متفاوت است بین خودمان کدورت ایجاد کنیم. ولی باید یاد بگیریم که هر حرفی را می شود زد اما ولی چگونه گفتن آن حرف مهم است. بلد نیستیم حرف بزنیم چون تمرین نداریم. اخیراً در فضاهای دانش آموزی برخی دوستان جوان فستیوالی برای مناظره راه انداخته اند که خیلی هم تجربه موفقی هم بوده است. ما به این مسئله نیاز داریم که باید از پیش دبستانی و دبستان هم آغاز شود و در دوران دانش آموزی باید تکرار شود و در دوران دانشجویی باید تجربه شود. باید یاد بگیریم اگر مبنای اعتقادی اصیل و جاذمی داریم بر سر مبنایمان بایستیم. من اگر اعتقاد دارم که مصلحت کشور در فلان موضوع است حتماً بر اساس قواعد و ضوابطی به این باور رسیدم و می توانم خیلی منطقی بحث کنم.

یکی از کارهایی که بعضی از تشکل های دانشجویی می توانند انجام دهند همین باشد که به دوستان خودمان تکنیک ها و روش هایی برای گفتگو کردن و اقناع کردن طرف مقابل را یاد دهیم کما اینکه دیگران یاد می دهند. در یکی از جلسات دانشجویی دانشگاه تهران دانشجویی از من به صورت کاملا حرفه ای و فکر شده در مورد موضوعی طرح سوال و شبهه کرد، به طوری که در همان ابتدا از سوال او سریعاً فهمیدم که او آموزش دیده است که چه چیزی بگوید و دقیقاً هم می داند که من به عنوان یک آخوندی که در دانشگاه حضور پیدا کردم اگر فلان سوال را از من بپرسد چه خواهم گفت و دقیقاً سوال بعدی او هم از الان مشخص است. طرف مقابل ما اینگونه کار می کند. آن موقع که این را احساس کردم و بعداً شنیدم که این افراد را به پاکستان و جاهای دیگر می برند و برای آنها دوره آموزشی برای ارتباط و شناخت مخاطب می گذارند. ما هم لازم است این کار را بکنیم و بدانیم مثلاً اگر فرد فلان سوال را کرد؛ لزوما جواب نمی خواهد و برای او باید جک تعریف کنید یا مثلا کافی است به جای جواب دادن، برایش یک عکس نوشت در تلگرام ارسال کنید. اینها چیزهایی است که آموزش می خواهد و باید فراوانی آن را استخراج کنیم. اتفاقاً فرصت تعطیلات و میهمانی های فامیلی عید نوروز می تواند زمانی باشد که ما دوستان دانشجوی خودمان را مامور کنیم فراوانی سوالات و ابهامات و شبهات مردم را استخراج کنند و به میزان فراوانی آن ها برسیم و بدانیم که لااقل در شش ماه آینده مسئله های فضای عمومی مخاطب عام کشور این ها است. چون خیلی وقت ها مسئله مردم آن نیست که ما فکر می کنیم.

 

آیا افرادی که نگاه مشابه ما ندارند و اصطلاحا دگراندیش خوانده می شوند را باید با عینک تهدید دید یا فرصت؟ چه برخوردی در جمع های معاشرتی باید با این افراد داشته باشیم؟

یکی از مشکلات ما این است که طرف مقابل را تهدید تلقی می کنیم. در حالی که طرف مقابل نه تنها تهدید نیست بلکه چه بسا مکمل و موید من است. با این نگاه ممکن است انسان خیلی نگرانی و اضطراب و تنشی نداشته باشد.

حتی درباره همین انتخابات اخیر، معنی رای مردم، نه گفتن به جمهوری اسلامی و دین نیست و جای نگرانی ندارد. این ادبیات که یک نفر بگوید این رای مردم نشان داد که بی بی سی حق دارد، خطرناک است. این به آن دلیل است که من فکر می کنم کل اسلام و جمهوری اسلامی من هستم. نه! تو خودِ اسلام و جمهوری اسلامی نیستی. بلکه تنها بخشی از جمهوری اسلامی هستی. این نیست که من بگویم «بی بی سی» و «اینتلیجنس سرویس» اینقدر قدرتمند شده است که کل کشور را تغییر دهد. منطق ذهنی مقام معظم رهبری این است که مردم به فراخوان نظام لبیک گفتند. فرد آمده رای داده و حق داشته به یکی از کاندیداهایی که شورای نگهبان تائید کرده رای داده است. حالا سلیقه اش این بوده بپذیریم. چطور اگر ما رای آورده بودیم خوب بود؟

مادری که شب تا صبح فرزندش تب کرده و او تحمل کرده است به این دلیل است که این را بخشی از مسیر رشد او می داند. چون دارد به آینده ای فکر می کند که این بچه یک روز استاد دانشگاه شده است و باعث افتخارش است. پس آن امید و آینده نگری باعث می شود نگاه ما به قضیه فرق کند. از امام موسی صدر پرسیدند شما چطور با این جوانان همه جورهِ فلان طور بازی می کنید و رفیق می شوید و انس می گیرید گفت برای اینکه وقتی با اینها روبرو می شوم یک چشمم را می بندم و یک چشمم را باز می کنم. یک چشمم را رو به وضعیت امروز آنها می بندم و یک چشمم را به روی آینده آنها باز می کنم. از داخل این نگاه است که حزب ا... لبنان بیرون می آید. خیلی از جوانانی که از داخل آن سرداران رشید سپاه اسلام و شهدای سرافراز دفاع مقدس بیرون آمدند، در دوره دانشجویی و جوانی شان ظاهر و تیپ و قیافه ای داشتند که الان خانواده های آنها حاضر نیستند عکس هایشان را پخش کنند. برای این که بخشی از آن مسیر بوده است. به تعبیر شهید آوینی که می گوید من از یک مسیر طی شده حرف می زنم. مسیری که ابتدا و انتهایی دارد. به این معنا طرف مقابل من می تواند نه تنها تهدید نباشد بلکه مکمل من و بخشی از تعامل با من باشد. امروز فرصت اوست. بعد شما در آرایش سیاسی می بینید یک جایی کم شده و یک جایی زیاد شده است. یک جایی افت است و یک جایی افزایش است و اینها با هم است. لذا نباید به این معنا تلقی کنم که چون موضع سیاسی فرد مقابل با من یکی نیست یا راجع به خیلی از مسائل کلان نظام و کشور احیاناً با من اختلاف نظر دارد بلافاصله حکم کنم این نیروی دشمن است و مصداق نفوذ است و منافق و کافر است. بلکه برعکس باید یاد بگیرم خیلی منطقی و مودب و با آرامش و استدلال دیدگاه او را بشنوم البته طرف مقابل هم حق ندارد توهین کند و از منطق فاصله بگیرد اما ما باید بتوانیم با هم گفتگو و صحبت کنیم و حرف همدیگر را بشنویم و هضم کنیم.

 

چطور باید با هدف حفظ و برقراری ارتباط علاوه بر حفظ خطوط قرمز رفتارهایمان را به کف جامعه و ارتباط بهتر با عموم مردم و دردهایشان نزدیک کنیم؟

بهترین الگو برای این قضیه که ضمن حفظ اعتقادات بتوانیم با همه طیف انسانی ارتباط برقرار کنیم، خود رهبر انقلاب اسلامی است. حضرت آیت الله خامنه ای در دهه چهل شمسی در اوج دوران طاغوت و فاصله دو جبهه دین داری و بی دینی با بسیاری از چهره های ادبی جریان روشنفکری که حتی توسط برخی روحانیون غضب بودند، ارتباط داشتند و حتی در دفترشان دستخط یادگاری می گیرند و در جلسات شان شرکت می کنند و کتاب هایشان را می خوانند و در عین حال موضع خودشان را هم دارند. هم آنها یک سید جوانی را که با ادبیات آشنا و مسلط است تحسین می کنند و هم در عین حال تسلیم آنها نیست و لباس طلبگی اش را بیرون نمی آورد و در جبهه آن ها قرار نمی گیرد. ما نمونه هایی از این دست داریم. حتی رفتار ما و اولین برخورد ما قبل از استدلال ما اهمیت دارد. کسانی که با پیغمبر(ص) ارتباط داشتند و ایمان می آوردند مگر از پیامبر استدلال کلامی و منطقی داشتند؟ به همین دلیل معتقدم ما در جبهه انقلاب برای ولایت فقیه نباید استدلال کلامی بیاوریم بلکه آن برای دانشگاه و جلسات آزاد اندیشی و بحث های تخصصی است. ما در بین مخاطب عام باید رفتارمان طوری باشد که او احساس کند که با اینها می شود کنار آمد. تعبیر امام صادق (ع) این است که طوری رفتار کنید که دیگران بگویند جعفر بن محمد (ع) آدم هایش را با این ادب و متانت و منطق تربیت کرده است.

پس باید اول کاری کنید که مردم شما را دوست داشته باشند چون اگر شما را دوست داشته باشند ما را دوست خواهند داشت. اگر بچه حزب اللهی را دوست داشتند، حزب ا... را دوست خواهند داشت. اگر دانشجوی انقلابی را دوست داشتند انقلاب را دوست خواهند داشت. اگر طرفدار رهبری را دوست داشتند، رهبری را دوست خواهند داشت. در تعطیلات عید باید این اتفاق بیافتد که اگر من نزد رفقا و فامیلم می روم ببینند از وقتی این در تشکل دانشجویی و طرف حزب اللهی ها و جبهه انقلاب رفته است، در کلاسورش برچسب عکس شهید آوینی زده و از وقتی کتاب خاطرات دفاع مقدس می خواند، مودب تر و مهربان تر شده است و رسیدگی اش بیشتر است و سفره را زودتر می اندازد و سر بار را می گیرد و خریدها را انجام می دهد و به فامیل رسیدگی می کند. بعد می پرسند چه کسی گفته این گونه رفتار کنید؟ می گوید رهبری، شهدا، انقلاب، دین، خدا و پیغمبر و مردم علاقمند می شوند. لذا فرمود اول کاری کنید که شما را بخواهند. اگر شما را خواستند آن وقت خواهند گفت این طرفدار فلانی و حزب اللهی و انقلابی است. آنوقت دیگر لازم نیست شما خیلی تقلا کنید، به شما نگاه می کنند و همان کار را انجام می دهند. آن وقت به جایی می رسید که آنقدر شما را دوست و قبول خواهند داشت که اصلاً استدلال لازم ندارد.

در سبک زندگی هایمان باید چه تغییراتی ایجاد کنیم که بتوانیم این جذب و ارتباط را برقرار کنیم؟

جوانی که به رهبری امام خمینی (ره) وارد میدان شده بود و انقلاب را سامان داده بود مردم از او چه می دیدند؟ فقط شعار نویسی روی دیوار می دیدند؟ یا پیت نفت همسایه ای که نفت نداشت را آن جوان برایش می آورد؟ سیره شهدای خودمان را مقایسه کنیم و شهید بابایی را ببینیم. دغدغه شان بیش از آن که سیاست باشد، رسیدگی به احوال و دردهای مردم بود. ما هم باید این گونه باشیم.

شهید بابایی در دوران دانش آموزی می بیند سرایدار مدرسه شان مریض است و نمی تواند مدرسه را تمیز کند و در آستانه اخراج قرار گرفته است. ایشان تا چندوقت نیمه های شب خودش می آید مدرسه را تمیز می کند و هیچ کس خبردار نمی شود و همه فکر می کنند سرایدار مدرسه را تمیز می کند و بعداً سرایدار می فهمد که یکی از دانش آموزان شب ها مدرسه را تمیز می کند. یا پدر شهید چمران می گوید او یک روز در دوران دانش آموزی به خانه آمد و دیدیم کاپشن به تن ندارد. معلوم شد یک نفر در خیابان از سرما می لرزیده و او کاپشن اش را به او داده است.

امام صادق (ع) فرمود: «کونوا دعاه لنا بغیر السنتکم» یا «کونوا دعاه لنا صامتین». مردم را بدون حرف زدن و بدون زبان به سمت ما دعوت کنید، با کار و رفتارتان. جوری عمل کنید مردم شیفته ما بشوند. اگر این تغییر در رفتار ما حاصل شود آن وقت موضع سیاسی ما هم معنی پیدا می کند. موضع سیاسی که به زبان می آوریم و در بحث سیاسی مطرح می کنیم و در گفتگوی خانوادگی موضع می گیریم و امثال اینها اگر پیوست رفتار بیرونی ما باشد اثر گذار است. اگر پیوست تحول و رفتار واقعی بیرونی نباشد اثر هم نخواهد گذاشت. اگر در اصل رفتارمان تغییر و تحول رخ داده باشد و آنوقت این گفتار مفسر آن تغبیر شود و پیوست آن باشد اثر خود را قطعاً خواهد گذاشت حتی بعداز مرگ مان. در احوالات شهید «راغب حرب» می گویند ایشان به منزل کسی از روستائیان لبنان رفته بود و همسر صاحب خانه به خاطر ایشان روسری به سر کرده بود. ایشان وقتی وارد شدند تعجب می کنند و به آن زن می گویند شما محجبه شدید و او می گوید نه به خاطر شما روسری به سر کردم و ایشان می گوید شما به خاطر خدا روسری به سرت نکردی و به خاطر من روسری به سر کردید!؟ آن را در بیار. حجاب امر الهی است و به خاطر من نباید روسری به سر کنید. می گویند آن زن بعد از شهادت شهید راغب حرب محجبه شد.

 

 

برخی ها در ارتباطات و بحث ها خصوصا در معاشرت و گعده های آشنایان و فامیل، نمی دانند چه چیزی را کجا و چگونه بگویند. راهکار رفع این مشکل چیست؟

این مسئله به تعقل ما بستگی دارد. عاقل ها در چنین موقعیت هایی درست عمل می کند. در امر به معروف و نهی از منکر
می گویند اگر احتمال تاثیر نمی دهید وظیفه ای ندارید. یک خانمی باحجاب بد دارد در خیابان می رود. آیا من به عنوان یک روحانی معمم وسط خیابان باید به آن خانم تذکر بدهم در حالی که مطمئنم نه تنها اثر نمی گذارد بلکه ممکن است وسط خیابان تشنجی هم درست کند؟ این دیگر عقل است و دیگر به خدا و پیغمبر ربطی ندارد. اگر یک کافری هم بخواهد کفر خودش را ترویج کند باید با عقل اش ترویج کند. حتی چگونه گفتن حرف خیلی مهم است. همان آدم اگر از من منطق و ادب و رفاقت ببیند کنار می آید. خیلی وقت ها یک چیزهایی کفریات نیست که افراد می گویند و باید تحمل کرد. خیلی وقت ها باید با خنده و شوخی از مسئله گذشت و سراغ یک بحث دیگر رفت. نباید به مردم بی دلیل گیر داد. خیلی وقت ها مشکل از جایی شروع می شود که طرف یک چیزی از دهان اش در می رود و به همان گیر می دهیم. اتفاقاً طرف در موضع می افتد و برعکس چیزی هم که در دل اش نیست به زبان می آورد و به لج بازی می افتد. مردم را نباید در لجبازی انداخت. سیره اهل بیت، همین است. طرف می آمد به فسق و گناه آشکار و علنی اقرار می کرد. حضرت می گفت چیزی نشنیدم. برو. برای اینکه زمینه تجری به فسق و گناه باز نشود و به وجود نیاید. حتی اگر طرف یک کاری کرد شما بگوید چیزی نبود و صدای اش را هم درنیار و اصلاً فلانی منظورش این نبوده است. این دیگر بحث عقلی و مدل رفتار است که آموزش می خواهد. اینکه من یاد بگیرم و یا با ذکاوت و هوشمندی تشخیص دهم که الان در این موقعیت و برای این هدف و برای تحقق این منظور چه بگویم و چگونه بگویم و چگونه برخورد کنم.

 

به عنوان سوال پایانی می خواهم کمی به مدل جدید سبک زندگی تفریحاتی بپردازیم. الان تفریح غالب جوانان ما تا حدود بسیار زیادی در فضای مجازی تعریف شده است. حتی دید و بازدیدهای نوروزی هم بعضا به فضای شبکه های اجتماعی منحصر شده اند. حتی همین بحث های استدلالی و اقناعی سیاسی و... هم بیشتر الان در شبکه های اجتماعی و گروه های مجازی داغ است. به عنوان کسی که خودش در این فضا حضور فعال دارد؛ آیا این مدل را یک فرصت می دانید یا تهدید؟ و در برخورد با آن چه باید کرد؟

در این که تهدید جدی است شکی نیست و جای تعارف ندارد. دلیل آن را هم این می دانم که متاسفانه آموزش سواد رسانه ای نداریم و مخاطب منفعل است. در برخی کشورها حتی در مقطع دبستان و پیش دبستان به مخاطب آموزش می دهند که چگونه از این ظرفیت ها استفاده کند و محیط اجتماعی هم مخاطب را تربیت می کند. در آن صورت قضیه خیلی فرق می کرد. اما به دلیل اینکه آموزش نمی دهیم، الان در بسیاری از خانواده ها بچه نه ساله یا یازده ساله موبایل دارد. هر اپلیکیشن که بخواهد دانلود می کند. خانواده ها هم که نمی دانند چگونه کنترل کنند. محیط اجتماعی هم زمینه تسلط خانواده ها را فراهم نمی کند و چنان که افتد و دانی. معلوم است چه اتفاقی می افتد. در این صورت طبیعتا تهدید است. مثل بازی های کامپیوتری. هشت سال پیش که بازی های ویدئویی و کامپیوتری خیلی تبلیغ می شد وقتی بازی Wii به بازار آمد به دو دلیل من به شدت مدافع این بازی بودم. اول اینکه بازی های Wii کاملاً تعاملی و اکتیو بود و طرف به جای اینکه مثل یک لاشه ای به گوشه ای بیافتد و با موبایل بازی کند، مجبور بود تحرک داشته باشد و ورزش کند. نکته دوم اینکه کاملاً تعاملی و خانوادگی بود. مثلاً چند نفر با هم بازی می کردند. ممکن است الان بگوییم ما اپلیکیشن هایی را تشویق و ترویج می کنیم یا می سازیم و تولید می کنیم که چند نفر مجبور باشند با هم باشند یا با دنیای خارج ارتباط جدی تری داشته باشند. مثلاً اپلیکیشنی که طرف را به آشپزی وادار کند. چند نفر دختر برای پختن کیک مشغول باشند. اینها راهکارهایی است که می توانیم در مقابل این فضا داشته باشیم. یا آموزش را ترویج کنیم و واقعاً به مخاطب آموزش دهیم که یک ساعت هایی باید وقتی وارد خانه می شوید مثل خیلی از خانواده ها اینها را داخل یک سبد بگذارید و بگویید من چند ساعت می خواهم خارج از این فضا زندگی کنم به دلیل اینکه نمی خواهم تحت مدیریت این ابزار باشم. من ابزار را مدیریت می کنم نه ابزار من را. این چیزی است که باید آموزش داد و ترویج کرد و باید کمپین هایی برای آن راه انداخته شود و شعارهایی برای آن ساخته شود و تیتزهایی از تلویزیون پخش شود یا در مدارس آموزش داده شود. اینها چیزهایی است که اگر کسی در این زمینه کار کند بدون تردید اَجر و ثواب اش کمتر از خیلی کارهای دینی و مذهبی نیست. چون آسیبی که اینها دارند به جامعه ما می زنند مخصوصاً در بعضی مخاطب هایی که حساس تر هستند متاسفانه آسیب های جدی است.

آن چیزی که خودم می فهمم این است که اگر هوشمندانه و فعالانه در این فضا عمل کنیم، به اقتضای آن تکلیف مان معلوم می شود. اگر مخاطب فعال باشیم و اقتضای فعالیت پر رنگ تر شدن باشد پر رنگ تر می شویم. فقط باید بدانیم که داریم چکار می کنیم. اشکال وقتی به وجود می آید که ما همراه صید می رویم و خودمان متوجه نیستیم دارد چه اتفاقی می افتد. باید به شکل مستمر بازنگری اتفاق بیافتد و من به خودم هشدار بدهم که قرار بود من در فضای مجازی چکار کنم و برنامه و نقشه ام چه بوده و من با چه هدفی شروع کردم و الان کجا این بازی هستم؟ آیا دارم بازی می کنم یا بازی می خورم؟ اگر این برنامه ریزی باشد مشکلی پیش نمی آید. ■

۹۵/۰۳/۱۱

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">