‪Google+‬‏
سیاه سفید و خاکستری :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




سیاه سفید و خاکستری

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ب.ظ

پوریا فرجی

 

شاید یکی از دلایل ناتوانی عده ای افراد در جذب نگاه های مختلف و افکار گوناگون همین مسئله مهم باشد که اساساً افراد قبل از هر اقدامی به منظور جذب طرف مقابل، درک درست و روشنی از وضعیت فکری و عقاید طرف مقابل ندارند! لذا بدون طی پله های اولیه قصد دارند تا پله دهم را طی کنند که البته ناتوان خواهند بود. زیرا شناخت دقیق از مخاطب و آگاهی از نوع روشِ شناختی و عملی او نسبت به مسائل و اتفاقات پیرامون و فهم جامع و کامل از نیازهای او، اولین قدم هر جذب است. فرض کنید شخصی به پزشک مراجعه کرده تا بیماری اش را مداوا کند. اگر پزشک بدون آنکه از بیمار خود شرح حال بگیرد عجولانه اقدام به در نظر گرفتن نسخه برای او کند واضح است که نه تنها نسخه آن پزشک دردی از بیمار درمان نمی کند بلکه شاید داروهای تجویزی پزشک که بدون تشخیص درست و کامل از بیماری و وضعیت فرد در نظر گرفته شده است تشدید کننده وضعیت جسمی و روحی بیمار شود. مسئله جذب هم دقیقاً از چنین قاعده ای تبعیت می کند. وقتی ما نمی دانیم مخاطبان کیست و خواستگاه و هدف اش کدام جهت را نشان می دهد و اساساً نیاز او چیست، چگونه می شود برای او مسیر پیشنهاد داد!؟

 

نرود میخ آهنین در سنگ

با آشنایان «سیاه اندیش» چه کنیم؟

یکی از مشکل ترین راه های برقراری ارتباط در جمع و محفل های خانگی و خانوادگی، تعامل با آشنایانی است که اساسا نسبت به همه چیز و همه کس بدبین هستند. همه را خائن و دزد می دانند و فقط خود را محق تصور می کنند. معمولا این افراد یکه تاز مجالس و محافل هستند و البته این طبیعی است. چون نقد کردن و همه چیز را زیر سوال بردن کار ساده ای است. معمولا برخورد ما با چنین افرادی از دوحالت خارج نیست. یا سعی می کنیم لب های خودمان را گزیده و سکوت پیشه کنیم؛ و یا از توهین ها و بی قیدی آن ها ناراحت می شویم و ناگهان در فاز تهاجم رفته و با پرخاش به او پاسخ می گوییم. البته راه محتمل دیگر نیز ترک مکان است. اما الزاما هیچ یک از این سه راه، مسیر صحیح مواجهه با این افراد نیست. بهتر است پیش از واکنش به چنین افراد «سیاه اندیشی» آنان را بهتر بشناسیم.

برخی افراد دارای ذهن و شخصیتی متشکل از مبانی و مفاهیمی از پیش شکل گرفته راجع به موضوعات خاص هستند که عمدتاً متاثر از محیط اجتماعی و خانواده آنها بوده است. البته که واضح است بخش زیادی از سرشت و خُلق انسان سالها قبل در دوران کودکی شکل می گیرد و با تاثیر ژن و محیط در آن به قوام فرمی آن اضافه می کند. انسان موجودی است به شدت متاثر از محیط، خواه محیط خوب یا خواه محیط بد، و شکل گیری چهارچوب فکری و منطقی او برگرفته از همین قاعده است. گذشته از این مبانی محض می خواهیم بررسی کنیم که چگونه می شود با این جنس مخاطب موسوم به سیاه که ذهن و چهارچوب فکری او به حجمی زیادی در مسائل و نظام فکری خاصی ثابت شده است تعامل و ارتباط برقرار کرد. در مقابل چنین مخاطبانی حتی بعضاً افرادی یافت می شوند که دچار اختلاقات شخصیتی یا روانی باشند. برخی از آنها شخصیت هایی بدبین و بد اندیش و کج نگر هستند که کافی است روزنه ای از بد بینی را بیابند و در زمانی کوتاه و با دلایل واهی آن را به دروازه ای از بد بینی و سوءظن تبدیل کنند. شخصیت های بدبین در طی فرآیندی مشخص ساختارهای پیش ساخته شناختی از یک مسئله را در ذهن خود شکل داده اند و عموماً دچار نوعی از خطاهای شناختی هستند و از آنجا که احتمالاً بیشتر تعامل و ارتباط آنها با جامعه ای غیر از جامعه همفکر خود بوده است لذا دائماً مشغول فربه سازی و تقویت ساختارها و افکار شناختی خود له یا علیه چیزی یا کسی یا جریانی یا پدیده خاصی بوده اند. و هر چه میزان فراوانی ارتباط آنها با جوامع چند صدایی کمتر می شود حجم این نظام فرآیند فکری که خطاهای شناختی را پدید می آورد بیشتر می شود. یک واقعیت را بپذیریم و بعد برای تعامل و همفکری با افراد وارد ارتباط با آنها شویم. انسان به خواب رفته را می شود با اندکی نحیب بیدار کرد اما آن کسی که خود را به خواب زده است تا زمانی که نخواهد با واقعیت روبرو شود نمی شود از خواب بیدار کرد.

معمولاً این جنس از مخاطبان بیشتر با آن جنس مبانی فکری ارتباط می گیرند که پیشتر در محیط اجتماعی پیرامون خود خصوصاً خانواده با آن حشر و نشر داشته اند. زیرا به آنها اینگونه القا شده است و آموخته اند که هرچه می دانیم و به ما یاد داده اند صحیح است و غیر از آن دروغ و فریب برای گمراهی ماست. لذا در تعاملات با این جنس از مخاطبان بارها دیده شده است آن چیزی را می پسندند و به خود جذب می کنند که با مبانی ذهنی آنها همخوانی داشته باشد و چیزی را که با پیش فرض های ذهنی شان نخواند اصلا گوش نمی کنند.

واضح است که با این ساز و کار تاثیر گذاری و برقراری رابطه دیالوگی و منطقی با چنین مخاطبانی کاری ساده نخواهد بود و گاهاً غیر ممکن تلقی می شود. مخاطب سیاه مخالفین خود را چون دژی مستحکم در برابر باورهای خود می انگارد و ایستادگی در برابر این دژ خود پنداره را رسالت خود انگاشته و هرچه از سوی مخالفین خود تحت فشار هیجانی و منطقی برای پذیرش و تمکین از افکار آنها قرار گیرد به طور ناخودآگاه به منظور ایستادگی بیشتر در مقابل مخالفین خود و بلکه عبور از آنها تشویق می شود. برخورد و تعامل با این مخاطب با یک چنین شخصیتی نه تنها بسیار دشوار است که می تواند در صورت تکرر ارتباط متقابل، در فردی که در مقابل او ایستاده است فرسایش تدریجی ایجاد کند. چرا؟ واضح است؛ چون این «مخاطبین سیاه اندیش» در برابر شما اساساً هیچ واقعیتی را پذیرا نیست و با پیش فرض «آنچه خود می دانم صحیح ترین است و خلاف آن غیر واقعی است» هیچ حرف و منطقی را نه از شما بلکه از هر فردی که او بر آن برچسب مخالف چسبانده است نخواهد شنید. بنابراین نتیجه آن که نرود میخ آهنین در سنگ! اما در نظر گرفتن این نکته بسیار حائز اهمیت است که هیچ مطلقی وجود ندارد. حتماً در میان چنین مخاطبانی از جنس سیاه استثنائاتی هم وجود دارد که بتوان با آنها مقداری تعامل و دیالوگ برقرار کرد و بر سر یک موضوع به گفتگو و جستجوی حقیقت نشست. اما از نام آن پیداست که این فقط یک استثنا است!

در نحوه تعامل و برخورد احتمالی با چنین مخاطبانی چند راهکار عملی را می توان پیشنهاد داد:

1- در قدم اول به دنبال حقیقت باشید. گاهی اوقات حقیقت را از زبان مخالفین بهتر می توان دریافت.

2- در برخورد با این مخاطبین هیچگاه در ابتدا موضع تهاجمی نگیرید. همیشه با خونسردی کامل و با لبخندی ملیح و حتی گاهی اوقات طعنه آمیز با سخنان آن ها مواجهه کنید.

3- از آنجا که چنین مخاطبانی بسیار تحریک پذیر هستند اجازه دهید آنها خود را تخلیه فکری کنند تا مشخص شود چند مرده حلاج اند و چه در چنته دارند.

4- بیشتر بشنوید تا اینکه گوینده باشید.

5- با خوب شنیدن سعی کنید تناقض های موجود در کلام و منطق او را یافته و مانند یک آینه منعکس کننده این تناقضات به سوی او باشید.

6- حتی در پاسخ دادن حرمت افراد را نگه دارید. مخصوصا افراد مسن تر را. در صورتی که احساس شود شما در پاسخ تان لحن توهین آمیز به کار می برید، در چنین جمعی همه نسبت به شما موضع خواهند گرفت.

7- از کلمات سوالی استفاده کنید تا هم به خوبی افکار خود را تخلیه کنند و هم ترجیحاً با پرسش های حساب شده از سوی شما این فرصت را در درون خود پیدا کنند تا اندکی به آنچه می دانند و فکر می کنند بیاندیشند.

8- از عصبانیت و پرخاش در مقابل چنین مخاطبانی بپرهیزید.

9- اساساً هر راهکار خلاقانه خود را برای تعامل با چنین مخاطبانی توام با برخورد غیر مستقیم کنید تا تاثیر گذاری شما بیشتر شود و شاید این برخورد غیر مستقیم از سوی شما باعث شود تا آنها در نزد خودشان خود را مورد قضاوت درونی قرار دهند.

 

فرصتی برای سوزن زدن به خود

سفیدها، همقطارانی برای تبلیغ بهتر

لحظات با هم بودن افراد همفکر و هم عقیده، بهترین فرصت برای بررسی منتقدانه و منصفانه گذشته و موقعیتی برای برنامه ریزی و ترسیم افق آینده است. مخاطبان همرای و هم قطار به عنوان آینه پیش روی هم عمل می کنند که می توانند نقاط ضعف و قوت یکدیگر را برای هم عیان سازند. آنها با تعاملات سازنده با یکدیگر می توانند برای هم فرصتی فراهم آورند تا بدانند و بفهمند کجا بودند و کجا هستند و سرانجام باید به کدام سو بروند. این حکایت «مخاطبین سفید» و هم سو با یکدیگر است که هم قطاران همدیگر را پیدا می کنند و در این حِین گویی به کشتی و منزل امنی رسیده باشند، از هم فکری موجود میان خود احساس آسودگی و قوت قلب می کنند. این طبیعی است اما کافی نیست.

پیدا کردن حداقل یکی دونفر از افراد همفکر شما که نگاه روشن و سفیدی به آینده دارند و همه چیز را منفی و حاصل خیانت نظام تلقی نمی کنند، برای شما یک فرصت ویژه برای تبلیغ می سازد. هم افزایی سخنان دونفر که هر دو از یک موضع صحیح و اصل هویت نظام دفاع می کنند، تاثیر صد چندانی نسبت به تبلیغ یک نفره میان جماعتی دارد که هیچ یک حرف شما را نمی فهمند.

«سفید اندیش ها» همان برگردانی از خصوصیات اعتقادی و فکری یکدیگر هستند. مثل هم می نگرند و مانند هم ریل های کلان ذهنی خود را به سوی اهداف مشترک شان می چینند. بنابراین باید سعی کرد تا در مقابل مخاطبین از جنس سفید از بیان حرف های تکراری پرهیز شود یا دائماً با بیان مکرر مسائل مشترک آرمانی و اشتراکات واقعی اصطلاحاً برای هم نوشابه باز نکنند! البته نباید از یاد برد که انسان ها همه با هم یکسان و یکنواخت نیستند بلکه نقاط مشترکِ میان انسان ها در سطح کلان است که موجب می شود تا آنها با یکدیگر هم عقیده و هم رای باشند. لذا مواقع برخورد و تعامل و ایجاد دیالوگ با مخاطبین سفید، بهترین فرصت است تا هر چه بیشتر اشتراکات آرمانی و واقعی مرور شود و راهکارهای تسری این اشتراکات به مخاطبینِ دیگر و روش های موثر اشاعه و انتشار نگاه ها و آرمان ها مرور و دسته بندی شود.

ارتباط با سفیداندیش های جمع، بهترین موقعیت برای اصطلاحاً زدن سوزن به یکدیگر است تا اگر پس از آن موقعیت زدن یک جوال دوز به رقیب یا طیف مخالف فراهم آمد حداقل در جمع های خودمانی با هم فکران به ارزیابی درونی پرداخته شده باشد. بهتر است اصولاً این افراد کمتر برای هم کف مرتب بزنند! و از این فرصت، بیشتر در جهت پرداختن به انتقادات و نقدهای درون گفتمانی بهره ببرند. مضاف بر اینکه پذیرش بی چون و چرای حقایق و واقعیت ها قوام بخش و استحکام دهنده رابطه فی مابین این جنس از مخاطبان هم عرض است.

شما همین هستید که هستید نه کم و نه زیاد، بنابراین بهتر است سعی شود تا مخاطبین هم فکر، ضعف ها و عیوب فکری و آرمانی یکدیگر را از هم پنهان نکنند و تلاش نکنند همه چیز را بیشتر و بهتر از آنچه هست نمایان سازند. بهتر است در میان مخاطبین سفید به یکدیگر دروغ نگوییم و بپذیریم ما هم ضعف هایی داریم که لازم است اصلاح شود و اصلاح آن ضعف ها، قدم اول تحقق هر پیروزی است. به عبارتی تلاش نکنیم همه چیز را توجیه کنیم و در مقابل افرادی که شروع به نقد نظام می کنند مرتبا و به صورت افراطی گارد بگیریم.

در برخی مواقع، خصوصا در جمع هایی که صرفا همفکران خودمان حضور دارند، دچار معضلی به نام «گروه اندیشی» می شویم. در چنین موقعیتی افراد جمع آنچنان واقعیت های درون گروهی خود را نادیده می گیرند و سعی در اغراق حقایق دارند که محاسبات شان از خود و گروه هم فکر و هم ترازشان اشتباه می شود. با این محاسبات غلط افراد وارد نقدهای دورن گروهی می شوند اما از آنجا که هدف گذاری اولیه براساس اطلاعات و برآیند غلط و ناقص از شرایط درونی صورت گرفته است، افراد بعد از آنکه برنامه ریزی کرده و وارد مرحله عملیاتی شده اند، پس از مدتی شکست می خورند و آنگاه به زمین و زمان بد می گویند! بهتر است کمی خوددار باشید و اندکی به گذشته و تجارب پیشین بنگرید. بررسی حقیقی گذشته خود به تنهایی بهترین چراغ راه حال و آینده است. اگر برداشت جامعه هم فکر از یکدیگر و شرایط موجود صحیح و حقیقی باشد آن وقت روی هر فرد و هر موقعیت، متناسب با توانمندی ها و دارایی ها حساب می شود و لذا براساس این مسئله الگوی نحوه برخورد منطقی پدید می آید.

بعضا دیده شده است همگرایی های موجود میان مخاطبین سفید نوعی اعتماد به نفس کاذب ایجاد می کند که اعضاءِ هم فکر احساس می کنند برترند و بهتر از آنان خلق نشده است! و لذا هر چه می گویند صحیح است. آنگاه کافی است مشخص شود یکی از حرف ها و ادعاهای آنان اشتباه باشد یا دچار یک گاف بزرگ شوند تا ناگهان به انگاره غلط «خودبزرگ بینی» پی ببرند. پس مجموعا در رویارویی با سفید اندیش ها بهتر است فرصت را مغتنم شمرده و به ارزیابی صحیح از خود و پیرامون و حتی انتقاد از خود پرداخته شود.

فراموش نکنیم مخاطبین سفید آینه یکدیگرند.

 

حساس و بی تفاوت

مهمترین طیفی که در معاشرت هایمان باید مد نظر داشته باشیم، «بی تفاوت ها» یا «بی نظرها» هستند. افرادی که غالبا به دلیل اطلاعات کم سیاسی و یا عدم علاقه به این مباحث خیلی در بحث ها شرکت نمی کنند. شناخت روحیه این نوع افراد در برقراری ارتباط و انتقال پیام صحیح کمک شایانی خواهد کرد.

این مخاطبین اصولاً جنس حساس دارند. حساس از آن جهت که برای آنها چپ و راست و بالا و پائین و هر جهت دیگری معنا ندارد و عموماً به سویی گرایش دارند که روشنای حقیقت از آن نمایان است. آنها نه از جنس سفید هستند و نه از جنس سیاه بلکه خاکستری اند. شاید این نام از آن جهت به آنها اطلاق می شود که جایی در میان یک پیوستارند که یک سمت آن به مخاطبین سفید می رسد و سمت دیگرش به مخاطبین سیاه. آنها آرمانگرایی و حقیقت خواهی مخاطب سفید را در خوو دارند و از سوی دیگر از شکیات مخاطب سیاه هم بهره مندند. لذا براساس این الگو ذاتاً بی طرف و متعادلند و سعی می کنند همیشه میانه هر گرایش را انتخاب کنند. با این شرایط جذب این طیف از مخاطبین بسیار حساس و البته دشوار است.

مخاطبین خاکستری ابتدا به دلیل نداشتن پیش فرض و پیش داوری موضعی بی طرف دارند و همچون ظرف خالی هستند که ظرفیت دریافت را دارند. اگر در برخورد با مخاطب خاکستری از منطق و روش اقناع بهره گیری شود و هدف، ارائه حقیقت باشد بی شک جذب می شوند. از سوی دیگر در صورتی که آنها احساس کنند محیط و زمینی که در آن وارد شده اند مالامال از هر چیز جز حقیقت خواهی و انسانیت است به سرعت آن زمین را ترک می کنند. چرا که نه به نقطه ای اتصال دارند و نه گرایشات پایه ای از مسئله در آنها شکل گرفته است. این مهم حکایت از این نکته پر اهمیت دارد که ذاتاً مخاطب خاکستری براساس نشانه ها و حقایق به سوی جامعه مقابل خود گرایش می یابد و در صورت رنگ باختگی آن جامعه از مفهوم فکری و عملی حقیقت، آنها به سرعت فاصله می گیرند. آنها حقایق را بی چون و چرا می پذیرند. از آنجا که آنها مترصد دریافت نقاط روشن از مسئله هستند لذا جذب می شوند و با کم فروغ شدن آن نقاط حضور آنها هم کم فروغ تر می شود. لذا لازم است تلاش شود تا تعادل منطقی و فاصله طبیعی میان حقیقت تا واقعیت را دریابند و باور کنند که حقیقت همیشه آنگونه نیست که آنها می خواهند یا می دانند.

در این بین با موضوع کشف و بارور سازی نقاط مشترک آشنا می شویم. یکی از روش های اصلی جذب مخاطب خاکستری پیگیری و کشف نقاطی است که میان این جنس مخاطب با جامعه مجذوب خاصیت اشتراکی برقرار می سازد و می تواند به عنوان خطوط واصل برای جذب اولیه قلمداد شود. با بهره گیری از نقاط مشترکِ فکری و عقیدتی و آرمانی، پیوند اولیه میان دو طیف و نحله برقرار می شود و با تلاش و استمرار مداوم این جذب خطوط واصل عریض تر می شود و می تواند موجب تقویت ارتباط میان دو طیف گردد. مخاطب خاکستری با منطق و وجدان بیدارش حی و حاضر است و طبیعتاً هر بارقه ای از منطق و حقیقت را به خود جذب می کند. فقط کافی است منطق طرف مقابل بدون هیاهو و جنجال و در فضایی دوستانه و آکنده از روحیه حقیقت طلبی و حقیقت جویی ارائه شود تا او نیز به خوبی انتخاب کند.

مخاطب خاکستری به نقد صحیح و آزاداندیشانه واکنش مثبت نشان می دهد و از لابلای یک چنین نقدی مسیر جذب خود را پیدا می کند و فی نفسه به دلیل عدم پیش داوری و عدم بر کرسی نشینی های زودباورانه، توانایی فهم منطق مقابل را دارد. حال هر قدر منطق مقابل خود را شفاف تر و زلال تر دریابد زودتر و البته به مرور زمان عمیق تر جذب خواهد شد. البته نباید فراموش کرد اگر او ذره ای تشخیص دهد که ظاهر و باطن با یکدیگر تناسب منطقی و واقعی ندارند به سرعت دفع خواهد شد.

این جنس مخاطب به دلیل داشتن روحیه احساسی ممکن است در مواقعی دست به تحلیل و فهم سطحی از یک پدیده بزند لذا باید جوانب و ابعاد موضوع برای او به طور دقیق و کامل مطرح و شکافته شود تا با درک چند وجهی از مسئله، اقدام به تحلیل عمیق تر کند. با این جنس مخاطب بهتر می شود به سوی اهداف آرمان خواهانه و مطالبه گرایانه رفت فقط کافی است مسیر به درستی برای او روشن شود و استنادات موجود به طور منطقی، رسیدن قدم به قدم به روشنایی و حقیقت را تضمین کند. آنگاه در بسیاری از موارد مخاطب خاکستری با درک صحیح و حقیقی از شرایط و البته ارائه مسیر در ابتدا به طور منطقی و واقعی از سوی فرد یا گروه جذب کننده، به آنچنان انرژی و توانی دست می یابد که از سایرین سبقت گرفته و حتی خود عَلم حرکت ها و فعالیت های مرتبط با حقیقت خواهی و مطالبه گری و آرمان خواهی را بر دوش می کشد!

این اتفاق نخواهد افتاد جز اینکه با درک واقعی از نیازهای مخاطب خاکستری، حقایق و صورت مسئله به طور دقیق و بی کم و کاست برای او ارائه شود. بنابراین می شود با اندکی هدایت، مسیر زندگی یک انسان یا جهت یک جریان را تغییر کند اگر حقیقت سرلوحه فکر و عمل قرار گیرد.

رعایت این چند نکته می تواند در همراه کردن مخاطب خاکستری کمک حال ما باشد:

1. شروع بحث را نقطه آغاز مطلوب او قرار دهید. مثلا اگر می خواهید دولت را نقد کنید و طرف -یا اطرافیان- شما نسبت به این مباحث بی تفاوت است (هستند)؛ از موضوع مورد علاقه آن ها شروع کنید. مثلا پای ورزش را وسط بکشید. وضعیت فوتبال را تشریح کنید و این که سیاسی کاری مثلا وزرات ورزش کار را به اوضاع نابه سامان فعلی کشانده است.

2. معیشت و مشکلات معیشتی همیشه نقطه آغاز مناسبی برای شروع یک بحث با این افراد است. هر کس نسبت به هرچیز هم بی تفاوت باشد، نمی تواند نسبت به معیشت بی تفاوت باشد. این که چندهزار تن سیب زمینی توسط دولت دور ریخته شد و احدی صدایش در نیامد، می تواند شروع یک بحث جدی و چالش برانگیز باشد.

3. در مباحث معیشتی حواستان به «گل به خودی» باشد. مباحث معیشتی باید با ظرافت مطرح شوند و تفاوت بین نقد دولت و حکومت تبیین شود. برخی افراد بلافاصله پس از طرح یک نقد معیشتی، گرای توپخانه خود را به سمت اصل نظام نشانه می روند. ناکارآمدی عناصر نظام نباید به پای نظام نوشته شود و تلاش برای تفکیک این دو موضوع کارویژه اصلی شما در تعامل با این قشر.

4. مثال ها و خاطرات طرف مقابل را برای تایید صحبت خودتان به کار ببندید. به عبارتی آن ها را مصادره به مطلوب نمایید. مثلا اگر درباره نرخ گران میوه صحبت به میان آمد، سریع آن را تایید کنید و کنار انتقادات اخیر و صریح رهبری از وضعیت واردات میوه و دلال بازی هایش، «در حالی که میوه ایرانی روی شاخه درخت ها مانده است» بگذارید. اجازه بدهید طرف مقابل بفهمد که نظام این دردها و مشکلات را متوجه است اما مسئولینی که خودمان به آنان رای داده ایم، توجه چندانی به این ضروریات نمی کنند.

5.  بی خیال شوید! اگر می بینید به شدت در مقابل ورود به مباحث شما واکنش منفی نشان می دهند و شما هم کاری ازتان بر می آید؛ عطای هدایت را به لغایش ببخشید. حداقل این طور همچنان خاکستری می مانند و نگاه شان به شما به عنوان کسی که «شست و شوی مغزی» شده و حالا آمده تا فامیل و آشنایان را شست و شوی مغزی دهد، تغییر نمی کند. بگذارید ظرفیت هدایت گری شما در جایی که موقعیت مناسب تری فراهم است خود را بروز دهد

 

 

 

 

 

 

 

۹۵/۰۳/۱۵

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">