‪Google+‬‏
ضرورتی به نام سواد رسانه ای :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




ضرورتی به نام سواد رسانه ای

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ

صادق بیاتی

سواد رسانه ای ترکیب واژه ای ست که اگرچه در سال های اخیر از زبان بسیاری از اهالی رسانه و فرهنگ شنیده شده است ولی همچنان تصویر ذهنی واضحی از آن برای عموم جامعه ایرانی وجود ندارد و شاید اصلی ترین دلیل این ابهام را بتوان ناشی از فاصله ی طولانی حوزه گفتار و رفتار به ویژه در مسائل فرهنگی دانست. شاهد این مدعا گفتارهای طویل ، جلسات شکیل ، نهادهای پر طمطراق و حجم بسیار کتاب های قطوری ست که هر یک با پوسته و ظاهری فرهنگی ، درنهایت ماحصل قابل توجهی نداشته اند و تنها به بیان برخی واضحات و بدیهیات اکتفا کرده اند و در خوش بینانه ترین حالت نظریاتی ارائه داده اند که غالبا در مقام عمل ورود قابل توجهی نداشته اند و شاهد این مدعا گذری است اجمالی بر وضعیت فرهنگی کشور که نشان دهنده بی حاصلی یا کم حاصلی این رویکردهاست.

پیش از ورود به بحث لازم است تا اشاره ای داشته باشیم بر حوزه ی پر زرق و برق رسانه ای در جهان فعلی.

در روزگاری که رسانه های جمعی اعم از رسانه های مکتوب ، تصویری و دیجیتال ، آن چنان با زندگی آدمیان عجین شده اند که گویی تصور ساعاتی بدون رسانه ها ، محال یا نزدیک به محال است. صاحبان رسانه های پرصدای جهان هر روز بر طبل جهانی تر شدن می کوبند و اگر روزی تنها به ساخت و تهییج عامه مردم از طریق سینمای صامت و پخش های محدود رادیویی قناعت می کردند. امروز با ورودی آگاهانه به حوزه های شناختی انسان و مخاطب ، پرده ی حریم های خصوصی انسان را یکی پس از دیگری می درند تا در رقابتی نابرابر با مخاطبانی که به زعم خود آگاهند به مقاصد گوناگونی دست یابند که حتی برای خود آن ها نیز ناشناخته است!

در هر فرایند ارتباطی بین ارتباط گری که فرستنده پیام است و ارتباط گری که گیرنده پیام است باید توازنی عدالت محور برقرار باشد تا این توازن عقلانی ، حق بهره مندی آزاد ، عقلانی و در یک کلام حق محور از داده ها را برای انسان در بر داشته باشد. آنچه مسلم است در یک فرایند ارتباطی ایده آل ، ارتباط گران در تعادلی عقل محور با آزادی انتخاب و سلامت روانی کامل دست به انتخاب پیام های صحیح می زنند بازخوردهای خود را نسبت به پیام آزادانه ارائه می کنند؛ پیام های متناسب با نیاز خود را برمی گزینند؛ از پیام های تحمیلی و مخرب مصون اند و  از عوامل تضعیف کننده ی قوه ی عاقله که موجبات ایجاد ارتباط های سحرگونه را فراهم می کنند تا حد امکان پرهیز می کنند.

با این وجود متخصصان علوم ارتباطات می گویند در تاریخ ارتباطی انسان ، همواره مهارت ها و روش هایی وجود داشته است که تعادل منطقی حاکم بر ارتباط را تا حد زیادی مغشوش کند و عملا مواردی مثل فنون بیان ، شهرت ، انحصار تریبون ، استفاده های ابزاری از عقاید مردم و مواردی از این دست حق محوری و عقل محوری فرایندهای ارتباطی را به سود برخی فرستنده های پیام تخریب کرده است.

رسانه های جمعی در روند ارتباطی خود با مخاطب ، ابتدا پیام های رسانه ای را همچون گلوله هایی می دانستد که در هر هدفی نفوذ می کند و عملا مخاطبان را موجوداتی کاملا منفعل تصور می کردند که هر پیامی را خواهند پذیرفت. سپس با بررسی های مختلف از اثرات متناقض چینین پیش فرضی ، دیدگاه خود را کمی متعادل تر کردند و با ارائه نظریاتی مثل نظریه دومرحله ای و چند مرحله ای ارتباط یا نظریه استفاده و خشنودی مخاطب را تا حدی دارای قدرت تفکر و انتخاب دانستند و حتی در بعضی نظریات مخاطب را سرسخت فرض کردند و اراده و انتخاب او را نسبت به اراده اهالی رسانه برتر دانستند و لازم به ذکر است که این روند بررسی های موشکافانه مخاطب ، همچنان در برجسته ترین دانشگاه های علوم ارتباطات در حال تکمیل است. روندی که در عرصه ی عملیاتی نیز هر روز رویکردی جدیدتر و خارق العاده تر ارائه می کند و شاهد این مدعا را می توان از حرکت پرشتاب رسانه ها در ارائه محصولات متنوع شان مشاهده کرد. رسانه هایی که روزی تنها به تولید محصولات مدنظر خود اقدام می کردند، آرام آرام نظرات مخاطبان را در روند تولید دخالت دادند و حتی پس از ساخت محصولات متناسب با سلیقه های مختلف به مشتری سازی ها و ذائقه سازی ها (taste making) پرداختند تا در ماراتن جذب مخاطب گوی سبقت را از یکدیگر بربایند و در ادامه این سیر نیز به سمت تولید محتوا توسط مخاطب و شبکه های اجتماعی روی آورند و دیری نخواهد بود که نسل سوم و چهارم این رسانه ها که بر شناخت اختصاصی هر مخاطب و هوش های مصنوعی اتکا دارند به تولید انبوه رسیده تا با ارائه محصولاتی چون عینک های گوگل، محصولات مبتی بر تکنولوژی ها eye tarcking  (بررسی و تحلیل نقاط تمرکز چشم) و اپلیکیشن های هوشمندی مثل google know پا را از حیطه ابزار هم فراتر گذاشته و جنبه زیستی و جدایی ناپذیری با وجود انسان پیدا کنند!

اما در نقطه رو به رو آنچه دارای اهمیت است و اساس موضوع سواد رسانه ای را نیز تشکیل می دهد وضعیت و چگونگی رشد ارتباط گرانی است که در نقطه مقابل رسانه های جمعی قرار دارند. ارتباط گری که تا دیروز دریافت کننده صرف پیام بود امروز در مقام تبادل و ارسال داده نیز قرار دارد که همین موضوع بخش دیگری از سواد رسانه ای را تحت عنوان امنیت و محرمانه بودن کاربر را شکل می دهد.

آنچه مسلم است باوجود اهمیت رشد پایاپای فرستنده و گیرنده ی پیام که اساس عدالت ارتباطی را تشکیل میدهد؛ این مهم آنچنان که باید و شایسته است فراهم نشده و شاهد این مدعا حجم بالای جرایم رسانه ای در حوزه های مختلف سیاسی ، اقتصادی و اخلاقی است که کانون اصلی همه این موارد به نداشتن آگاهی و شناخت کارایی های رسانه باز می گردد.

بنابراین به صورت اجمالی باید گفت سواد رسانه ای در واقع پیوستاری است از درک متکی بر مهارت که  براساس آن می‌توان انواع رسانه‌ها و انواع تولیدات آن‌ها را شناخت ، از یکدیگر تفکیک و شناسایی کرد و به صورت فعال و منتقدانه از آن ها استفاده برد و هدف از آن تنظیم یک رابطه‌ی منطقی و مبتنی بر  هزینه- فایده با رسانه‌ها است تا به تلاشی منجر شود که مخاطب را از استفاده های غیرهدفمند رسانه خارج کند ؛ استفاده های غیرهدفمندی که معمولا از سر عادت و با پیش زمینه منفعلانه انجام می شوند.

در واقع باید گفت سواد رسانه ای با رویکردی ابزاری به مقوله رسانه می نگرد و از این حیث معتقد است ابزار رسانه همانند چاقوی تیزی است که در عین حال که می تواند در دستان طبیبی حاذق ، انسانی را جانی دوباره ببخشد. در صورتی که کاربردی بدون شناخت و حتی مغرضانه می تواند چنان آثار مخربی بر زندگی اجتماعی انسان ها داشته باشد که بعضا عواقب آن غیرقابل تصور و پیش بینی است!

برای روشن تر شدن موضوع بحث سواد رسانه ای را می توان به واکسیناسیون جامعه در برابر آسیب های رسانه ای تشبیه کرد و یا از منظر تجویزی و دستور بهره مندی از رسانه ها آن را نوعی رژیم های غذایی معرفی کرد.

به نظر می رسد سواد رسانه ای حداقل در سه شاخه قابل بررسی است :

1. عرصه ای که وجه انفعالی دارد و مهارت های خاصی را در نحوه استفاده می طلبد. مثل استفاده تلویزیون و رادیو.

2. عرصه ای که جنبه تعاملی دارد و نیازمند آگاهی سازی از نوع فرایندها و آسیب هایی است که برای مثال در استفاده از شبکه های اجتماعی به وقوع می پیوندد.

3. عرصه ای که جنبه سوء استفاده و جاسوسی دارد مثل مسائلی از جنس هک و سوء استفاده های اطلاعاتی ، مالی و اخلاقی.

لازم به ذکر است سواد رسانه ای در کشورهای توسعه یافته که سابقه بیش تری در رویارویی با رسانه ها و عواقب آن ها دارند تاریخچه ای نسبتا قطوری دارد. به گونه ای که عده ای مارشال مک‌لوهان را به عنوان اولین فردی می دانند که در کتاب خود تحت عنوان "درک رسانه : گسترش ابعاد وجودی انسان" ، این واژه را بکار برد و نوشت : «زمانی که دهکدۀ جهانی تحقیق یابد ، لازم است انسان‌ها به سواد جدیدی بنام سواد رسانه‌ای دست یابند».

نمونه ای از پرداخت های جدی به مقوله سواد رسانه ای در کشورهای مختلف به شرح زیر است :

استرالیا از میانه  دهة ۱۹۹۰ آموزش سواد رسانه‌ای را از مهد کودک تا سال دوازدهم تحصیل اجباری کرده است.  در انگلستان حداقل از سال ۱۹۳۰ آموزش سواد رسانه ای شروع به رشد و توسعه کرده است. فنلاند از ۱۹۷۰ سواد رسانه را به مدارس ابتدایی معرفی کرد و در ۱۹۷۷ آموزش متون رسانه ای به دبیرستان ها راه یافت.  آموزش رسانه در سوئد از ۱۹۸۰ و در دانمارک از ۱۹۷۰ اجباری شده است.  در آلمان در دهه ۷۰  آثار تئوری در حوزۀ سواد رسانه چاپ شد و در دهه هشتاد آموزش رسانه به سیستم آموزشی آن راه یافت.  در هلند در سال ۲۰۰۶ سواد رسانه ای در دستور کار دولت هلند به عنوان موضوعی مهم برای جامعه قرار گرفت و در روسیه اولین تلاش ها در آموزش سواد رسانه ای در حوزه چاپ و فیلم با تاکید قوی بر ایدئولوژی کمونیست در سال ۱۹۲۰ ظاهر  شد. در آمریکای شمالی کانادا اولین کشوری است که سواد رسانه را اجباری کرده است. پیشینۀ سواد رسانه در کانادا به سال ۱۹۷۸ می رسد که از پایه ۱ تا پایان دبیرستان الزامی است. آموزش فیلم در آمریکا به منظور ارتقاء تفکر انتقادی و مهارتهای ارتباطی از اوایل قرن بیستم شروع شد. در آفریقای جنوبی در سال ۱۹۹۴ با فروپاشی آپارتاید درخواست برای سواد رسانه ای افزایش یافت. اولین کنفرانس در این کشور در سال ۱۹۹۰ برگزار شد و اولین تولیدات مکتوب در سال ۱۹۹۷ منتشر شد.

با این همه در کشور ما این موضوع بیش تر در حد شعار و تنها در برخی محافل دانشگاهی باقی مانده است و حجم محدود کارهای انجام شده تنها در بخش  تالیف و ترجمه چند مقاله باقی مانده است.

بنابراین به نظر می رسد در این عرصه مناسب است تا اولا با رجوع به تجربیات کشورهای مختلف به ترجمه آثار باکیفیت بپردازیم. ثانیا غنی سازی ادبیات متناسب با شرایط فرهنگی کشور در اولویت کاری فعالان فرهنگی است. ثالثا باید با استفاده از ظرفیت های رسانه ای؛ دلایل ضرورت شناخت این عرصه برای خانواده ها و نهادهای آموزشی تبیین شود و در مرحله بعد به صورت عملی وارد این عرصه آموزشی شد و برنامه ریزی دقیق از طریق نهادهای آموزشی را پیگیری کرد.

امید است با ارائه راهکارهایی عملی که بر دانش های به روز رسانه ای متکی است زمینه های استفاده موثر تر و جلوگیری از آسیب های رسانه ای برای همگان فراهم گردد.

 

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">