‪Google+‬‏
چرایی تحول در علوم انسانی :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




چرایی تحول در علوم انسانی

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۰ ب.ظ

حجت الاسلام و المسلمین حمید پارسانیا

علوم انسانی در انتخاب رشته، پایین ترین جایگاه را دارد. از مهم ترین عوامل تأثیرگذار در این انتخاب، آینده شغلی و بازار مصرف این علوم است. در حالی که در کشورهای غیر از کشورهای جهان سوم و به خصوص کشورهای غربی، شاید بیشترین درآمدها متوجه رشته های علوم انسانی باشد. و بیشترین بودجه ها در حوزه پژوهش های علوم انسانی صرف شود.

 لذا آن چنان نیست که استعداد های اول، الزاما جذب رشته های دیگر شوند. عوامل اجتماعی که این مسئله را در کشورهای جهان سوم ایجاد می کند؛ موضوعی است که می توان به صورت مجزا روی آن کار کرد.

نظام اجتماعی و اقتصادی کشورهای غربی اقتضا می کند که چنانچه کارخانه ای با حجم عظیمی از تولیدات، درست تشخیص نداد که چه رنگی را برای کدام بازار صادر کند در رقابت بازار بازنده باشد و ورشکسته شود. و از نظر اقتصادی رقیب آن کارخانه برنده شود. لذا برای او می ارزد که در کنار صدها تکنسین و ده ها مهندس، چند نفرمردم شناس و جامعه شناس داشته باشد. تا پژوهش هایی از این سنخ را انجام دهند. تا از این طریق تمام هویت وهستی اقتصادی آن کمپانی حفظ شود.

اما در کشورهای جهان سوم هرکس گلیم خودش را از آب بیرون می کشد«زندگی شخصی»  در اولویت است ، برنامه ریزی های کلان در حاشیه امواجی که از آن سوی جهان می آید تعیین می شود. اصلا برنامه ریزی به این معنا در این جا حضور ندارد و تعیین کننده نیست. لذا علوم انسانی در این جا چنین نقشی نمی تواند داشته باشد. البته علوم انسانی در کشورهای صنعتی، علومی کاملا « ابزاری» هستند. به این معنا که با محاسبه توسط  محاسبات غیر انسانی، جایگاه اول را دارند. یعنی با همان محاسبات اقتصادی و سیاسی و در حاشیه اغراض و مطامع کاربردی در جایگاه اول قرار دارند. و پرسش های جدی علوم انسانی، پرسش های این علوم در جهان مدرن نیست.

چون آن فرهنگ پاسخ خودش را به آن پرسش ها داده است؛ و از این جهت زیر سؤال نیست. و اصلا علم در جهان مدرن و در تعریف مدرن، توان پاسخگویی به این پرسش ها را ندارد. آنجا پرداختن به حوزه ارزش ها، آرمان ها و کلان «هستی» و« وجود» از قلمرو تعریف علم بیرون رفته است. علم در آن تمدن، چیزی غیر از یک دانش ابزاری نیست.

حال آنکه تعریفی که ما از علوم انسانی ارائه می کنیم و توقعاتی که ما از این علوم داریم مطابق با توقعات آنها نیست. در غرب چندان نیازی به علوم انسانی مورد نظر ما احساس نمی شود و اصلا سؤال غربی ها سؤال ما نیست.

علوم انسانی، محصول موضوع خودش است. یعنی انسانی است که این جهانی می اندیشد.انسانی است که ساحت قدس و معنا را یا انکار کرده یا به لحاظ عملی نسبت به آن غیر حساس شده است. و چندان به آن کاری ندارد. می گوید اگر هم باشد باشد، به من ربطی ندارد. گاهی هم خوشش می آید از روی تفنن نگاهی به آن جا بکند. البته با حفظ هویت این جهانی خودش. این علوم انسانی با موضوع خودش اساساً درگیر نمی شود. بلکه موضوع خودش را بسط می دهد. شما این علوم انسانی که متناسب با آن فرهنگ و آن حوزه فرهنگی است را برمی دارید و می آورید در یک فرهنگ دیگری که بر یک اساس دیگری است. این علوم انسانی، نسبت با آن فرهنگ، براندازانه است. مطلق هم نیست. این مطالب با یک نگاه نسبی انگارانه و پست مدرن نسبت به علم بیان می شود.

از این جاست که می گوییم برای جهان اسلام، یک امر هویتی و حیاتی؛ آن است که علوم انسانی متناسب با خودش را داشته باشد. اگر جهان اسلام بخواهد همان علوم انسانی مدرن را بدون تصرف در آن توزیع کند، یعنی دارد همه هویت خودش را از بین می برد. اگر مدیریت علم در جوامع غیر غربی، این باشد که فقط علم مدرن را پمپاژ کند، این مدیران دارند فرهنگ، تاریخ و تمدن خودشان را استحاله می کنند.

ممکن است این استحاله و دگرگونی از حاشیه تکنولوژی هم (به صورتی وتا حدودی) منتقل شود. اما استحاله شدن در حاشیه تکنولوژی، آن گونه که در حاشیه و در متن علوم انسانی شکل می گیرد نیست.

اگر جوامع غیرغربی، بتوانند علوم انسانی متناسب با خودشان را حفظ نمایند؛ قدرت این را پیدا می کنند که تصرف متناسب باهویت خودشان را در تکنولوژی و کاربرد آن داشته باشند. اما اگر نتوانند این ماموریت را انجام دهند به یقین فرهنگ و تاریخ خودشان را از دست خواهند داد.

حتی اگر بپذیریم که علوم تجربی هم نیاز به تحول دارد؛ این ضرورت به آن شدتی که در علوم انسانی احساس می شود در دانش های تجربی احساس نمی شود. چرا که تأثیرگذاری دانش تجربی این قدر مستقیم نیست .همین امر، یکی از تفاوت های علوم انسانی با غیر آن است که این دسته از علوم، مستقیما با موضوع خودش دیالکتیک دارد. همچنان که در مورد تعریف علم انسانی تفاوت هایی هست.

اگر با یک تعریف پوزیتیویستی نسبت به «علوم انسانی» و به مطلق «علم» بنگریم آن گونه تقسیم خواهیم داشت که گذشت. اما اگر عمیق تر شویم؛ به این مسئله می رسیم که هر فرهنگ و تاریخی علم متناسب با خودش را دارد.گرچه اگر شما حتی با این تعریف هم، علوم انسانی را به فرهنگ اسلامی بیاورید ؛ باز هم به استحاله فرهنگی منجر می شود.

زیرا فرهنگ اسلامی، فرهنگ مبتنی بر« یقین » است. فرهنگی است به دنبال وصول به حق و حقیقت. نه آن فرهنگی است که با ماتریالیسم و نگاه پوزیتیویستی بتواند جهان را تاب بیاورد؛ و نه آن فرهنگی است که با نگاه شک انگارانه و پست مدرن بتواند جهان را تفسیر کند. در این فرهنگ، علوم انسانی باید بر اصولی قرار بگیرند که حداقل از اساس ریشۀ یقین را نزنند.

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">