‪Google+‬‏
کودتا در میدان استقلال :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




کودتا در میدان استقلال

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۲ ب.ظ

رضا حیدری 

اپیزود اول: احساس جایگزین سرنیزه

شاید بتوان اوکراین را محیطی برای پیاده سازی آخرین دستاوردهای فکری اندیشمندان مراکز مطالعات راهبردی امریکا و چند کشور مطرح اروپایی دانست.این کشور در چند سال اخیر دو بار طعم جابه جایی قدرت را به صورت غیر طبیعی و خارج از روند قانونی آن چشیده است.استفاده از شیوه ای جدید برای به حاشیه کشیدن و از قدرت انداختن نیروی حاکم.انقلاب های رنگی.

اندیشمندان علوم سیاسی و جامعه شناسان برای تغییر و تحولات سیاسی در ساختار حکومت ها تقسیم بندی های مختلفی ارائه داده اند.کودتا،انقلاب،نافرمانی مدنی و... .در این بین انقلاب های رنگی را باید آخرین روش اضافه شده به روش های مذکور دانست.

در یک تقسیم بندی ساده دو عنصر داخلی و خارجی نقش اصلی را در براندازی حکومت ها بازی کرده اند. هرچقدر که به زمان حال نزدیک می شویم از اهمیت عنصر خارجی کاسته و بر اهمیت عامل داخلی افزوده می شود.

منظور از عنصر خارجی نفوذ نرم افزاری و سخت افزاری آن است.یورش قوای بیگانه و تسخیر یک دولت نمونه آشکار بعد سخت افزاری عنصر خارجی در زمان گذشته و در صده های اخیر بوده است.از این رو می توان این طور گفت که سیر تکوین یک دولت،بلوغ آن و تبدیل شدنش به یک امپراتوری متکی به زور و لبه تیز شمشیر بوده است.هر چند عنصر خشونت و زور در عوامل داخلی نیز وجود دارد و اساس تشکیل دولت ها در گذشته بر همین منوال شکل گرفته است.

در بازشناسی تحولات سیاسی صدهای گذشته که منجر به تغییر ساختار سیاسی کشورها گردیده،انقلاب 1917 شوروی و 1789 فرانسه را باید شکل جدیدی در تغییر شکل و فروم حکومت ها دانست.روش به دست گیری قدرت در این دو انقلاب بر اساس بسیج توده ها و هدایت روشنفگران جامعه صورت پیدا کرد.چرا که در ماقبل آن،چنانچه که اشاره شد نیروی نظامی حتی بدون همراهی مردم خود عامل براندازی و یا تاسیس یک حکومت محسوب می شد.اما در انقلاب های یاد شده حکومت به میان مردم آمد.

به هر سوی هرچقدر که به زمان حال نزدیک می شویم از عنصر خشونت صرف کاسته می شود و بر نقش مردم افزوده می شود.به عبارت دیگر ابزارهای رسیدن به قدرت تغییر می کنند.سرنیزه جای خود را به انسان می دهد و خود انسان(نظامی و غیر نطامی) به سرمایه اصلی قدرت مردان تبدیل می شوند.

اپیزود دوم:خون ضامن انقلاب

در تاریخ بشر؛افق سبز انقلاب ها همیشه با سرخی خون آدمیان به وجود آمده اند.در واقع خشونت و خون ریزی بخش لاینفک انقلاب های سخت و سنتی در گذشته بوده است،تغییر و تحولات زمان حال این امر را بر نمی تابد. از این رو و به خصوص بعد از دهه 90 میلادی در تحولات و دگرگونی های سیاسی در شرق اروپا عنصر خشونت به شدت کاسته می شود و جای خود را به سازوکارهای مدنی تر می دهد.انقلاب های رنگی همان گزار تحول سخت به جنس لطیف تر آن است؛که ابتدا در چک اسلواکی به وقوع پیوست.و هدف آن تغییر ساختار سیاسی حاکم و به دست نرم و بدون خونریزی بود.لذا تز انقلاب های رنگی براندازی با روشی کم هزینه و سریع تر از انقلاب های سخت و با اصطلاح سنتی است.کاهش خشونت هم به دلیل بالارفتن سطح دانش و آگهی های مردم و به طبع هدف دار شدن سطح مطالبات آنها بازمی گشت و از سوی دیگر پذیرفته شدن سازوکارهای مدنی و تقویت آن در عرصه بین المللی بوده است.

از این رو و به صورت کلی می توان تفاوت های اصلی را بین انقلاب های سخت و به اصطلاح سنتی را با انقلاب های نرم را این طور بیان کرد:

انقلاب های سنتی

انقلاب های نرم و مخملی

خشونت طلب است

می تواند با خشونت همراه باشد اما الزاما خشونت طلب نیست

 در ابتدا بر توده ها و آحاد ملت تکیه دارد

در ابتدا بر نهادهای مدنی و نیروهای مهندسی شده تکیه دارد

دارای یک رهبر کاریزماتیک است

دارای شورای رهبری است،پارلمان،احزاب،گروه و ایپک ها

فرایندی داخلی و بر اساس مدیریت داخلی است

فرایندی داخلی اما با مدیریت و سازمان دهی خارجی است

خواسته های عمدتا سیاسی است

خواسته های عمدتا چند بعدی است

 

هر چند باید ذکر کرد که انقلاب های سنتی و رنگی به دنبال براندازی هستند اما روش آنها برای رسیدن به این مقصود متفاوت است.و از سوی دیگر هم شاهد به خشونت کشیده شدن انقلاب های رنگی بوده ایم.هر چند باید این خشونت طلبی ها را به عنوان کاتالیزور انقلاب تعریف کرد که روند را تسریع می نماید.چرا که ذات انقلاب های رنگی همخوانی زیادی با خون ریزی و خشونت طلبی ندارد.چرا که در نگاه عمیق تر خون ریزی را باید ضمانت یک انقلاب دانست از این رو انقلابی که به زحمت و با فدا شدن خون بسیاری از مردم به دست آمده باشد به راحتی قابل تغییر و انتقال نیست.

در هر صورت می توان این طور عنوان کرد که تفاوت عمده در میان انقلاب های رنگی با انقلاب های سنتی را می توان در دو بعد اساسی دید:1-عدم خشونت طلبی صرف2-از پیش طراحی شده بودن

چرا که انقلاب های سخت در بطن جامعه و با هدایت نیروهای کنشگر داخلی سامان داده می شود و جلو میرود اما در انقلاب های رنگی نقش تئوری های غربی مانند گاردن اش و جین شارپ قابل کتمان نیست که یک الگو را برای تمامی کشورها طرح کرده اند از این گفته می شود که انقلاب های رنگی از پیش طراحی شده هستند.

 اپیزود سوم:واپس گرایی در انقلاب

در خطوط بالا سعی بر آن بود که حدالامکان تفاوت انقلاب های سنتی و نرم بیان شود و ویژگی های هر یک از آنها بیان گردد واین نکته بیان شد که سیر تغییر های سیاسی به سمت و سوی عقل گرایی و عدم خشونت طلبی کشیده شده است و این را می توان در تئوری انقلاب های رنگی و جابه جایی های که توسط این روش صورت گرفته دید اما چند تحول و نگاه موشکافانه به خصوص تحولات اخیر اوکراین،سوریه،لینی و ونزوئلا این نکته را به ذهن متبادر می کند که تحلیل و تحلیل های نگاشته شده را با تردید مواجهه می کند.در واقع در بازخوانی رویدادهای سیاسی در این کشورها این نکته به صورت برجسته وجود دارد که تحولات سیاسی این کشورها و جابه جایی قدرت به شدت با عنصر خشونت همراه شده است.

در تحولات اوکراین در سال جاری ما شاهد حضور 30 درصدی مردم در پایتخت این کشور بودیم و از همان ابتدای نافرمانی های مدنی صورت گرفته با عنصر خشونت همراه بوده و این خشونت طلبی نه به عنوان یک عنصر همراه و مکمل بلکه به عنوان یک ابزار فشار و حربه اساسی در اقدامات معترضین این کشور قرار دارد.شکل گیری نیروهای پیشتیبانی،امداد،ذخیره و درگیری های مسلحانه در این کشور و در ابتدای تحولات اوکراین موجب گردید که فرض تغییر و تحولات بدون خشونت که چندی پیش در همین کشور و دیگر کشورهای اروپای شرقی پدید آمده بود مخدوش گردد.

تحولات اوکراین از یک سو و از سوی دیگر درگیری های سوریه نیز این تحلیل را تقویت می کرد.در سوریه نیز مخالفان دولت بشار اسد در نقش اقلیت و در عرصه عمل هم دست به اسلحه بردند و این روند با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی کشورهای منطقه همراه بوده است.

اما تفاوتی که اوکراین و سوریه دارند به نهادمند شدن سازوکارهای مدنی در این کشورها بازمی گردد. چرا که ذکر این نکته الزامی است که هرچقدر که ساختارهای یک کشور سازوکارهای مدنی و مردم سالاری را داشته و الزامات آن در جامعه موجود و پذیرفته شده باشد روند شکل گیری خشونت کاسته می شود.از این رو شاهد هستیم که در اوکراین با وجود اینکه مردمان این کشور در فرایند تجزیه طلبی دست به اقدام مسلحانه زده اند،شدت آن به شدت پایین تر از تحولات سوریه است.هر چند نباید از بازیگری ایدئولوژیک کشورهای منطقه وحمایت های سیاسی-تسلیحاتی برخی از کشورها از تروریست های سلفی در سوریه هم عبور کرد.

به صورت کلی می توان ویژگی تحولات اخیر سوریه و اوکراین را این طور بیان کرد

  1. به شدت خشونت طلب است           

  2. در ابتدا بر نیروهای کاملا مهندسی شده و آموزش دیده به عنوان اقلیت تکیه دارد (شاهد هستیم که در سوریه تروریست ها قبل از درگیری های سوریه آموزش های نظامی دیده بودند.از سوی دیگر مخالفان اوکراین هم کادر بندی منسجم را دارند.شورشیان این کشور دارای بیمارستان های صحرایی،نیروهای مهاجم،امداد و ذخیره هستند که نشان از یک برنامه بندی و مدیریت منسجم است.)

  3. دارای شورای راهبری است

  4. فرایندی با مدیریت عوامل خارجی است

  5. مطالبات به شدت سیاسی است

پرده آخر

تحولات اوکراین و سوریه(به عنوان دو جامعه هدف) و شباهت های درگیری های خیابانی در این کشور این نکته را برجسته می سازد که شکل جدیدی از براندازی در این دو کشور در حال پی گیری است.این شیوه براندازی بر خلاف روش های پیاده شده قبلی روندی انفجاری و به شدت خشونت طلب است.به هیچ عنوان توده ها و بخش گسترده ای از مردم را به همراه خود ندارد.

به هر صورت تحولات اوکراین و سوریه در مدل های عنوان شده نمی گنجد و باید آن را یک الگوی جدید برای براندازی دولت ها حاکم با اتکا به نیروهای مصر آموزش دیده و اقدام های خشونت طلبانه تعریف کرد،امری که در حال حاضر موجب شده است که اوکراین در فرایند تجزیه و جنگ داخلی قرار گیرد و سوریه نیز ماه هاست که با یک جنگ داخلی تمام عیار دست و پنجه نرم می کند و زیرساخت های اقتصادی،سیاسی و امنیتی این کشور به شدت ضربه خورده است.

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">