‪Google+‬‏
به دنبال آرمان باشیم نه آرم! :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




به دنبال آرمان باشیم نه آرم!

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ

حاج حسین یکتا در گفت و گویی با 57 از اخلاق تشکیلاتی می گوید:

به دنبال آرمان باشیم نه آرم!

کلمه تشکیلات ناخودآگاه انسان را به یاد دم و دستگاه پیچیده می‌اندازد! اما نام حاج حسین یکتا تداعی کننده کلماتی مانند صفا، صمیمیت، جهاد و ایثار است. نوای گرم فرمانده سابق قرارگاه خاتم الاوصیا و روایتگری‌های پرشور او هرساله گرمی بخش قلب جمع‌های راهیان نور و مناطق جنوب است و کلماتش قلب‌هایشان را صفا می‌بخشد. در این زمانه‌ای که به تعبیر سید شهیدان اهل قلم، زمان ما را با خود برده است، دمی نشستن با حاج حسین انسان را به حال و هوای صمیمی دوران جبهه‌های جنگ می‌برد و آن معنویت گمشده را دوباره به یاد انسان می‌اندازد. خاکی و بی‌ریا، دستی بر سر ما می‌کشد و پدرانه به سؤالات ما درباره حال و هوای معنوی تشکیلات پاسخ می‌دهد.

 

 فکر می‌کنید چقدر چیزی به اسم تشکیلات مهم است و اصالت دارد؟ اصلاً قرار است تشکیلات چه کاری برای ما انجام دهد؟
چون هدف خلقت «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» است، موضوع تشکیلات ما باید عبودیت باشد؛ یعنی آن چیزی را که خدا از ما می‌خواهد تحقق ببخشد. ما اصلاً تشکیلات را برای آن درست می‌کنیم. تشکیلات برای ما به خودی خود موضوعیت ندارد. موضوعیت ما رسیدن به آن نقطه آرمانی، الهی و خدایی است. من اعتقاد دارم روح حاکم بر هر مجموعه اخلاق تشکیلاتی آن مجموعه را رقم می زند. مثلاً شاید دیده باشید که در بعضی جاها فضا عطر و بوی شهدا می‌دهد؛ در بعضی جاها فضا امام عصری است؛ فضای ادب و اخلاق و احترام بزرگ‌تر و کوچک‌تری و رعایت شئونات و رعایت حدود الهی در بعضی جاها به خوبی احساس می‌شود؛ پس در هرمجموعه روح حاکم بر آن مجموعه است که اخلاق تشکیلاتی آن مجموعه را نشان می‌دهد. اینجاست که وقتی روح حاکم بر تشکیلات ایثار بود، همان چیزی که حضرت آقا می‌گویند که هرکسی در تشکیلات مانند قند توی چای باشد، محقق می‌شود؛ چای شیرین شده و به خاطر قند هم شیرین و خوردنی شده، به طوری که مطابق با طبع و مزاج شرب کننده است و همه اینها به خاطر همان قندی است که پیدا نیست. اگر بخواهیم فقط به همین مثال حضرت آقا نگاه کنیم، به نظر من اخلاق تشکیلاتی یعنی مؤثرترین و بی نام و نشان ترین؛ تأثیرگذارترین و کم تبلیغات‌ترین؛ به دنبال آرمان بودن و بدون آرم بودن؛ یعنی انسان در یک تشکیلات مثل گریس لای چرخ دنده‌ها شود که چرخ دنده‌ها را نرم می‌کند تا بچرخند و باهم درگیر شوند و در نهایت هم گریس بخار می‌شود و اثری از آن باقی نمی‌ماند. ولی باعث گردش نرم این دو چرخ دنده توی همدیگر همان گریس بوده است. اخلاق تشکیلاتی یعنی کمک کنیم به روان تر شدن، اثرگذارتر شدن، پر برکت تر شدن و تأثیرگذارتر شدن مجموعه مان توأم با اینکه اثری از ما نباشد. به یک روایت اخلاق تشکیلاتی یعنی همان اشخاصی که گاهی در یک تشکیلات حکم آن رهبری و شخصیت کاریزماتیک را دارند و سیستم اجرایی را نرم تر می‌کنند. اگر بخواهیم در یک کلام بگوییم اطاعت پذیری، اطاعت کردن و در نهایت روح عبودیت حاکم بر تشکیلات، همان اخلاق تشکیلاتی است.


 نسبت تشکیلاتی که در زمان جبهه وجود داشت با تشکیلاتی که ما امروز در اختیار داریم چیست؟ چرا در آن زمان معمولاً کسی که از بیرون وارد فضای جبهه می‌شد تحت تأثیر قرار می‌گرفت؟ چه کنیم تا در دانشگاه‌هایمان هم چنین حالتی باشد تا افراد فضای معنوی را به طور ملموس‌تر حس کنند؟
یک وقتی هست که یک میدان مبارزه و میدان جهادی وجود دارد و همین میدان کاری می‌کند تا افراد در آن تشکیلات تربیت میدانی بشوند. روح حاکم بر این میدان مرگ و شهادت است و هرلحظه انسان خود را در فضای انقطاع از دنیا می‌بیند؛ طوری که انگار بند ناف انسان از دنیا قیچی شده و زمان عند ربهم یرزقون است. مسلم است که این فضا یک طوری آدم را می‌سازد. من اعتقاد دارم که اگر در آن زمان در میدان جنگ، جهاد اصغر بود و بچه‌ها از جهاد اصغر به جهاد اکبر می‌رسیدند، امروز ما در هر صحنه‌ای از زندگی اگر مجاهدانه زندگی کنیم و اهل جهاد باشیم و عملمان عمل جهادی و قیام برای خدا باشد و حالت انقطاعی داشته باشد، حتماً در آن مجموعه هم همان فضا حاکم خواهد شد. تازه اگر همه اینها را خوب نگاه کنیم می‌بینیم که هر آنچه که در جبهه به‌دست آوردیم، در عرصه جهاد اصغر بود. حال درنظر بگیرید که بسیج دانشجویی دانشگاه‌ها زیر این فشار کاری با این «قلّه عددنا» و در بعضی جاها «کثره عدونا» چقدر کارش مهم‌تر و بزرگ‌تر است. اگر باورمان بشود که داریم کار جهادی و انقلابی انقطاعی می‌کنیم و در این جهاد اکبر و کبری پیروز شویم خودمان را آماده‌تر می‌کنیم و چیزهای بیشتر و بزرگ‌تری را 
به‌دست می‌آوریم. یعنی اگر فرض کنیم رزمندگان ما در آن میدان جهاد اصغر ده درجه گریه می‌کردند، امروز در این عرصه جهاد اکبر باید سی درجه گریه کنیم. اگر آنجا اشک و آه و تضرعی وجود داشت، اینجا باید اشک و آه و استغاثه سنگین‌تری وجود داشته باشد. پس یک علت اینکه ما پیشرفتی نمی‌کنیم، این است که گاهی خودمان در میدان جهاد و عمل آخرالزمانی و یک پیچ تاریخی احساس نمی‌کنیم. مطمئن باشید اگر این به وجود بیاید دوباره همان اتفاقی که در جبهه‌های جنگ می‌افتاد، اینجا هم خواهد افتاد؛ یعنی هم محیط بچه‌ها را حسب جهادی خواهد ساخت و هم بچه‌ها با روحیه ای که دارند، همدیگر را با همدیگر می‌سازند.

 

 برای بهتر شدن تشکیلاتمان چه کنیم؟ چگونه اخلاق تشکیلاتمان را از وضع موجود بهتر کنیم؟
ببینید از همان موقعی که ما آمدیم و معاونت عقیدتی سیاسی، معاونت تربیتی، معاونت آموزش و امثال اینها را جدا کردیم در یک زمان مشخص و در یک کلاس مشخص و یک تشکیلات مشخص تعریف کردیم و بعد از آن را دیگر کاری نداشتیم، خودبه‌خود کاری کردیم که اخلاق از تشکیلات یک مقوله جدایی باشد. وقتی که «یزکیهم» قبل از «یعلمهم» قرار نگرفت و تزکیه محور نبود، تعلیم اولویت پیدا می‌کند و حتی به جایی می‌رسیم که گاهی اصلاً فقط تعلیم هست و تزکیه ای وجود ندارد. حتی گاهی تعلیماتمان هم ناقص می‌شود. طبیعی است که در چنین وضعیتی ما باید بگردیم دنبال اینکه یک معاونتی به نام معاونت اخلاق تشکیلاتی درست کنیم! چون اصل ریل گذاری را خراب انجام داده‌ایم و اصل برداشتمان از موضوع اشتباه بوده است. به همین خاطر است که شما امروز دارید راجع به اخلاق تشکیلاتی تحقیق می‌کنید و راجع به اینکه چگونه می‌توان آن را محقق کرد، بحث می‌کنید. الان تازه شما آمده‌اید و می‌پرسید اخلاق تشکیلاتی یعنی چه و چکار باید بکنیم! وقتی همه چیز محورش اخلاق و انسانیت و ادب و عبودیت شد، دیگر آن موقع همان کاری را که قند توی چای می‌کند، صورت می‌گیرد. وقتی قند در چای باشد و حل شود، چای را که می‌خوریم شیرین است و این شیرینی را درک می‌کنیم. دیگر آن موقع معنایی ندارد که از شیرینی چای سؤال کنیم و بگوییم شیرینی چای چیست و چگونه چای را شیرین کنیم. ولی الان وضعیت طوری است که چای ما تلخ شده و قندش را نداریم و دنبال قند می‌گردیم. اخلاق تشکیلاتی گفتنی و شنیدنی و نوشتنی نیست؛ خوردنی است. باید گوشت و پوستت با آن رشد کرده باشد تا عملی شود. نمی‌شود توی عالم دیگری باشیم و محرم و نامحرمی را رعایت نکنیم و دختر و پسر را کنار هم در کلاس بنشانیم بعد از اخلاق تشکیلاتی هم صحبت کنیم. اردوهای مختلط، تماس محرم و نامحرم از طریق سایت و وبلاگ و این مسائل همه باید مورد توجه باشند. نمی‌شود دل‌هایمان یک جای دیگری باشد و در این وضعیت هم بخواهیم برای نشریه 57 مقاله و دکلمه درباره اخلاق تشکیلاتی بنویسیم!

 

 جنبه اصلاح‌گر تشکل چگونه باید باشد؟ چگونه روی افراد تأثیر بگذاریم و نظر آنها را نسبت به برخی مسائل عوض کنیم؟ تأثیرپذیری دیگران از تشکل از چه طریقی باید باشد؟
اعتقاد من این است که «کونوا دعاه الناس به غیر السنتکم». آیا می‌شود افرادی، خودشان هنوز جنس تربیتشان ایراد داشته باشد و در پایه‌های حرکت و اعتقاد و نگاه و رفتارشان کمبود و کسری داشته باشند، بعد بیایند و بخواهند هم خودشان را رشد دهند و هم دیگرانی را که در تشکیلات با آنها هستند و هم آنهایی که در بیرون هستند و عنوان مخاطب دارند؟! چه بسا بعضی از مخاطبان یک تشکل لیسانسشان را هم گرفته‌اند و فوق لیسانس تازه با تشکل آشنا شده‌اند؛ یعنی تمام دوران دبیرستان و دانشگاه و لیسانس و مراحلی را که شخصیت و افکار و اعتقاداتش در آن شکل گرفته را طی کرده و حالا بعد از شکل گرفتن پیش ما آمده است و چه بسا اصلاً همان آدم روی تشکل هم تأثیر بگذارد! این یعنی جهاد اکبر در جهاد اکبر در جهاد اکبر! در چنین حالتی شما باید توی اینها باشی و جزو اینها باشی و برای اینها، ولی از جنس اینها نباشی که بتوانی روی همه‌شان تأثیر بگذاری. یعنی سطح اتصال با خدا باید بالا باشد. اینجاست که کار سخت تر هم می‌شود. تازه علاوه بر اینکه تشکل شما یک سری مخاطبان خود را دارد، باید قشر عام و توده مخاطبان کف دانشگاه را هم درنظر بگیرد و روی آنها هم تأثیر بگذارد؛ با همین آدمی که از بیرون آمده و شکل گرفته و ما می‌خواهیم رویش تأثیر بگذاریم! پس اول شد تأثیر روی خودمان؛ دوم تأثیر روی نقطه پیرامونی نزدیک خودمان و آنهایی که از بیرون آمده‌اند و قرار است کادر شوند، یعنی اینها را هم باید به نگاه خودمان نزدیک کنیم؛ سوم اینکه دوتای اول می‌خواهد باهمکاری هم روی کل جامعه هدف دانشگاه تأثیر بگذارد و تازه بعد از همه اینها قشر عام دانشگاه را نیز باید درنظر بگیرد؛ اصلاً معلوم است داریم چکار می‌کنیم؟! با این نگاه ما هنوز اخلاق تشکیلاتی را جزئی از تشکیلات داریم می‌بینیم یا تحت یک معاونتی به نام معاونت تشکیلات و یا حتی پرونده ای که با آن بتوانیم صفحات ماهنامه 57 را پر کنیم!

 

 به هرحال در فضای دانشگاه عده ای از افراد هستند که شاید بهره زیادی از خودسازی نداشته‌اند و چه بسا اشکالاتی هم در اعتقاداتشان داشته باشند، با این حال خواستار ورود به تشکل و تأثیرگذاری روی دیگران هم باشند. تکلیف ما در برابر این افراد چیست؟ می‌شود آنها را طرد کرد؟
آیا می‌شود شما یک مأموریتی به این مهمی و با این حوزه تأثیرگذاری و با چنین ظرافت و دقتی داشته باشید و بعد هرکسی از راه رسید از او استفاده کنید؟ می‌شود چنین مأموریت مهمی داشته باشید و برای آن آموزش نداشته باشید؟ می‌شود که ما بخواهیم اخلاق تشکیلاتی را با نگاه خاصه خودمان از اسلام رعایت کنیم و برایش گزینش نداشته باشیم؟ می‌شود این روح را حاکم نکنیم؟ این طور افراد موضوع ما نیستند. من می‌گویم که شما نیازی نیست برای این افراد امر به معروف کنید؛ ما باید «عمل به معروف» کنیم. نیازی نیست برویم نهی از منکر کنیم؛ برویم «ترک منکر» کنیم. الان مشکل ما با خودمان است. ما همیشه دیگران را فقط مخاطب قرار می‌دهیم. هیچ موقع خودمان را مخاطب قرار نمی‌دهیم. ما الان عملمان جهادی نیست چون با خودمان هنوز مشکل داریم؛ عمل خودسازی و «یزکیهم» انجام نمی‌دهیم. عملی را که مطابق با یک اخلاق تشکیلاتی اسلامی باشد، انجام نمی‌دهیم. اینها همه گره‌اش دست خودمان است. اصلاً مشکلی با بچه‌های دیگر نداریم. ما تکلیف خودمان را با خودمان، تشکیلاتمان، ساختارمان و مأموریتمان نمی‌دانیم. هنوز تکلیفمان را با روش‌های انقلابمان و با فرآیندها و نیروی انسانی و نیاز روزمان نمی‌دانیم. هنوز نسبتمان را با دغدغه‌های حضرت آقا و دغدغه‌های اجتماع تنظیم نکرده‌ایم. حتی تکلیفمان را با مخاطبمان و نیازهایش نمی‌دانیم. اصلاً ما هیچ‌چیز نمی‌دانیم! ما باید از این قطاری که دارد ما را به سمت شمال می‌برد و ما فکر می‌کنیم که داریم به جنوب می‌رویم، پیاده شویم. این قطار همان وضع موجود روحی و روانی و نفسی و ایمانی ماست. باید سوار قطاری شویم که سمت جنوب و شهدا می‌رود؛ سمت قبله و کربلا می‌رود؛ باید قطاری را سوار شویم که سمت «وجَّهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض» دارد می‌رود. تازه چون مقداری را هم عقب افتاده‌ایم، حتماً باید سریع السیرش را پیدا کنیم. به همین دلیل من معتقدم مملکت نیاز اقتصادی دارد، جوان‌ها جهاد می‌خواهند و جمع ما خون می‌خواهد تا اخلاق تشکیلاتی واقعی محقق شود.

 

 مسئله دیگری که در تشکل مهم به نظر می‌رسد بحث برنامه ریزی است. تا چه حد ما باید خود را دخیل در کارها بدانیم و این برنامه ریزی را تا کجا انجام دهیم؟ آیا می‌توانیم از صفر تا صد کار را خودمان مشخص کنیم و انتظار نتیجه داشته باشیم؟
من معتقدم بچه بسیجی و بچه هیئتی و بچه حزب اللهی برنامه‌هایش را در حرم امام رضا (ع) می‌نویسد، در حرم امام حسین (ع) تصویب می‌کند، در حرم امیرالمؤمنینع) به او تفویض می‌شود و در جمکران از عملکردش گزارش می‌دهد و ناظر کارهایش را آقا امام زمان (عج) می‌داند. بیشتر از این سواد ندارم!

 

 گاهی با وجود جهادی کار کردن، به هرحال برخی افراد و برخی مسئولین تشکل‌ها از کار زیاد و نتیجه کم خسته و دلسرد می‌شوند. چطور می‌شود این خستگی را از بین برد و با اراده مصمم‌تری کار را دنبال کرد؟
خداوند به پیغمبر (ص) فرمود که «فاستقم کما امرت و من تاب معک»؛ یعنی ای پیامبر استقامت کن و همه آنهایی که همراه تو هستند. پیغمبر گفت که «فاستقم» را فهمیدم ولی «من تاب معک» پیرم کرد. آن موقع است که انسان باید خودش، خودش را بالا بکشد، در عین اینکه دست دیگران را باید بگیرد و آنها را هم همراه خودش بالا بکشد. همان دیگران هم باید دست بقیه را بگیرند و آنها را با خود همراه کنند. اینجاست که ید انسان یدالله می‌شود، عین او عین الله و لسان او لسان الله؛ اینها محقق نمی‌شود مگر اینکه قلب انسان حرم الله شود. مشکل این نیست که ما مَحرم نیستیم، مشکل این است که ما مُحرم نیستیم. تا فاخلع نعلیک نشوی، تا مُحرم نشوی و تا مَحرم نشوی توی حرم راه داده نمی‌شوی. وقتی توی حرم راه داده شوی، می‌شوی «سلمان منا اهل البیت». ما هنوز جزو «مِنّا» نشده‌ایم. ■

۹۴/۰۶/۲۲

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">