‪Google+‬‏
من به ریش پوپر می خندم :: ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57 ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57

ماهنامه تحلیلی - تبیینی 57




من به ریش پوپر می خندم

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۳ ب.ظ

هوشنگ شیخی

در سطور پیش رو به هیچ وجه راقم بر این نیست که به قدح گروهی از روشنفکران و مدح گروهی دیگر بپردازد و یا به مانند برخی محرران تمامی مصائب ایران بعد از مشروطه را از چشم جماعت منورالفکر ببیند چراکه چنین نقش مهمی در جامعه برای این جماعت قائل نیست. سعی بر این بوده تا بر سبیل تنقید گام نهاده شود و سیر تطور و تحول جریان روشنفکری ایران به ویژه در دوران بعد از انقلاب اسلامی تا دهه هفتاد شمسی مورد تدقیق قرار گیرد. امید است با توجه به ضیق مجال مقبول اهل اندیشه واقع شود.

 درباره گره اولیه بحث در حوزهروشنفکری باید گفت که تعریف روشنفکری مانند سایر مفاهیم اجتماعی آسان نیست و از آنجا که با وجود برداشتهای مختلف، پرداختن به تعریف روشنفکری و همینطور روشنفکری دینی هدف مبحث اصلی را به ورطهای دیگر سوق میدهد.

 بنابراین از این تعریف صرف نظر کرده و فهم مشترک از این مفهوم اجتماعی را مفروض میداریم. اما آنچه شرحش ضروری است تبار شناسی روشنفکران ایرانی اعم از دینی یا غیر دینی در میان خیل عظیم نحلهها و گروههای روشنفکری دنیاست. در اینجا از چهار دسته روشنفکر ایرانی در دو بازه زمانی سخن به میان
میآید.

1) روشنفکران زمان شروع نهضت اسلامی تا اوایل انقلاب که به دو دسته اصلی قابل تقسیماند؛ دسته اول که با قدری مسامحه نماینده افکارشان دکتر علی شریعتی است و نماینده دسته دوم مهندس مهدی بازرگان است.

2)روشنفکران بعد از انقلاب اسلامی تا دهه هفتاد نیز بر دوقسماند. قسم اول روشنفکران دینی که نمایندگی افکارشان را دکتر عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری بر عهده دارند. قسم دوم روشنفکران غیر دینی و سکولار همچون دکتر حسین بشیریهاند.

روشنفکران ایران به طور تاریخی در فضای روشنفکران انقلاب فرانسه قرار دارند. روایت بیمار و ایرانیِ روشنفکریِ فرانسوی با شور پیوند تئوری با پراتیک، هدف معماری بزرگ سیاسی و تقابل با اعتقادات دینی وسنن جامعه پا به عرصه وجود نهاد. همچنین هرچه بیشتر در آرای روشنفکران ایرانی مداقه صورت میگیرد گفته ریمون بودُن درباره قالبها و الگوهای مارکسیستی بیشتر روشنفکران رنگ واقعیت به خود میگیرد.

 نمود بارز این سنت فکری دکتر شریعتی است که اسلام و مارکسیسم را درهم آمیخته اگرچه هدفش مقابله با مارکسیسم بود. ولی تأسی آرا و آثار وی از آموزههای مارکسیسم و یا لااقل ادبیات چپ بر هیچ صاحب نظر منصفی مستور نیست.

مرثیه سرایی و سخنرانی شریعتی درباره عدالت را نیز باید در همین چارچوب تحلیل و بررسی کرد. اما درباره قطب آزادی خواه روشنفکری دینی اوایل انقلاب اسلامی؛ مهندس مهدی بازرگان باید گفت آخرین نظریهاش با عنوان ناگفتههای بعثت که در سال 64 کلید خورد و در بهمن 71 در مقاله و سخنرانی «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا» به تصریح شرح داده شد، بیتأثیر از وقایع مترتب سکانداری دولت موقت نبود و این نظریه در تقابل با آنچه بود که او در سالهای 1320تا 1340در کتابها و مباحث خود آورده بود.

به ناچار باید اذعان کرد که از همان ابتدا گفتمان دخالت دین در سیاست، در اندیشه بازرگان به مثابه هدف تلقی نشده و ابزاری انگاشته شده است یا در این مدت زمان تغییر رأی داده است. اما بازرگان هم در مواجهه با لیبرالیسم به سرنوشت دکتر شریعتی دچار شد و تأثیر شگرفی از اندیشههای لیبرالیستی گرفت.

 همانطور که گفته شد گویی تأثیر از اندیشهای که با آن نبرد نظری صورت میگیرد در میان روشنفکران ایرانی سنتی پایا و مانا است.

همانطور که گفتهاند؛ ویژگی برجسته انقلاب اسلامی، استقلال از رهنمودهای نظری روشنفکران اعم از مارکسیست، ناسیونالیست، لیبرال و نواندیشان دینی است. البته برخی محافل روشنفکری خود را موتور و محرک اولیه انقلاب میدانند و بر این باورند که نهضت را از دانشگاه به کف خیابانها کشاندند و انقلاب را بر شانههای خود برپا داشتند. حاشا و کلا اگر انقلاب اسلامی که در ایرانِ واقع بر جاده مدرنیته و شتابان، به سوی پست مدرنیسم موجی عظیم ایجاد کرد توسط روشنفکران بدون مبانی تئوریک استوار و سردرگم در میان وادی تئوری و پراتیک برپا شده باشد. چه پسندیده است که پل ریکور این قسم جماعت را غاصب صلاحیت میداند و معتقد است که آنان اندازه خود را نمیدانند.

البته ترکیب دولت موقت گویای اعتماد امام (ره) و روحانیت به روشنفکران ملی و مذهبی است. اعتماد یکطرفهای که پاسخی درخور نیافت؛ البته کنش امام (ره) با روشنفکران به دوران دولت موقت ختم نمیشود بلکه همواره آنان را با گزارههایی چون«اصالت خویش را یافتن» «به خود آمدن» «هویت اصیل خویش را به جهان معرفی کردن» دعوت میکند.

به حتم بر یکایک اصحاب اندیشه مبرهن است که این دعوت «به خود آمدن» با بازگشت به خویشتن شریعتی که دال مرکزی گفتمان او را شکل میدهد تفاوتی ماهوی دارد.

 روشنفکران از نظر گئورک زیمل سه دستهاند:

 1)کسانی که دغدغه علمی دارند.

 2) گروهی که دغدغه سیاسی- مبارزاتی دارند.

3)آنان که فقط میخواهند دیده شوند. بیشتر روشنفکران ایرانی در جرگه سوم تقسیم بندی زیمل قرار میگیرند و باقیشان در دسته دوماند و روشنفکر ایرانی را به دسته اول راهی نیست.

 مسیر روشنفکری دینی بعد از انقلاب اسلامی را میتوان با تأمل در فراز و نشیب اندیشه دکتر سروش تعقیب کرد. سروش که در جریان مناظرههای تلویزیونی اوایل انقلاب در مقابل افرادی از حزب توده و فداییان خلق همچون احسان طبری و فرخ نگهدار شهرتی به دست آورد و به زعم خود، خویش را در کسوت یک ایدئولوگ انقلاب به نمایش گذارد.

 از سوی دیگر که شهرتش در جریان انقلاب مرهون عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی و تصفیه اساتید غرب زده در دانشگاههاست در این اواخر پس از اظهارات محمود دولت آبادی در این باره همچون روال گذشته و بر سیاق سابق روشنفکر ایرانی که میگوید مرا نقد نکن، با زبانی بسیار تند و گزنده به دولت آبادی تاخته و منکر تمام کردههای خود در جریان انقلاب فرهنگی شده و درصدد مبری کردن خود از این حرکت عظیم انقلابی برآمده است.

 باید گفت که تحمیل هرمونوتیک به نصوص دینی از سوی مجتهد شبستری و اخیراً سکولاریزاسیون در مقالات سروش نه تنها چیزی را روشن نمیکند بلکه بر گمراهی نظری و ابهام مفاهیم هم میافزاید. اما آنچه تعجب مخاطب را برانگیخت این است که چرا چنین روشنفکرانی به میزانی از تعلق به دریافتهای نظری از یک واقعیت اصرار میورزند و ناقض این حکم تجربی پوپر (رهبر فکری سروش) میگردند که میگوید علم در معنای تجربی آن عالم ندارد. گویی آنچه که احمد فردید درباره سروش گفته چندان هم بیمناسبت و بیربط نبوده است. فردید میگوید: «این انقلاب را عبدالکریم سروش خراب میکند... من پوپر را میشناسم و به ریش او میخندم...»

در هر دورهای تنها یک جریان فکری وجود نداشته است بلکه جریانات متنوعی بودهاند، اما جریانی غالب و مسلط و از طنین بیشتری برخوردار بوده است. مطابق آنچه که فوکو در دیرینه شناسی دانش از آن به عنوان اپیستمه یاد میکند؛ میتوان پیوند تئوریک روشنفکر سکولار با روشنفکر دینی را وجه بارز روشنفکری در ایران دانست.

دکتر حسین بشریه به عنوان یکی از چندین روشنفکران غیردینی و سکولار ایران بعد از انقلاب اسلامی مانند رویکرد جدید سروش همواره بر این بوده تا نشان دهد که گفتمان دینی مبتنی بر ایمان مذهبی و تجربه شخصی است. وی در مقاله «دین، سیاست و توسعه» برداشت سکولاریستی خود را آشکار کرده است.

 بشیریه سیر تطوراتی پر فراز و نشیب را طی کرده و از آبشخورهای گوناگون و گاه متعارض از اندیشه مارکس گرفته تا نقطه مقابل آن وبر و همچنین از تئوریهای فوکو تا نظریات انتقادی هابرماس متأثر بوده است.

وی انقلاب اسلامی را واکنشی مذهبی در مقابل مدرنیسم و جهان سرمایهداری میداند  و در جامعه شناسی تجدد، گفتمان انقلاب اسلامی را سنتگرایی ایدئولوژیک مرکب از گفتمان پاتریمونیالیسم سنتی و نظریه سیاسی شیعه میخواند. این خوانش اشتباه و التقاطی از انقلاب اسلامی از روشنفکری که وامدار اندیشه سیاسی غرب است و به مفاهیم انقلاب پی نبرده جای هیچ تعجب ندارد.

در نهایت باید گفت که روشنفکر ایرانی هنوز میان ایدئولوگ و روشنفکر سردرگم است. روشنفکر ایرانیِ اتوپیاگرا هنوز نمیداند که کنشگر سیاسی است یا روشنفکر و این موجب شده همیشه در لاک اپوزیسیون فرو رود و در اروپا و آمریکا بنشیند و رؤیای صدارت و ریاست در سر بپروراند بیآنکه کمترین پیوند و ارتباطی با جامعه داشته باشد.

روشنفکرانی که به قول ریمون آرون به اسلوب اسلاف خود یعنی روشنفکران فرانسوی با عادتِ از زبان بشریت سخن گفتن و تأثیر نهادن در سراسر زمین مألوف و مأنوس شدهاند.

ارسال دیدگاه:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">